بازنگری فلسفی تئوری های حکومت
آگوستین

در بازنگری فلسفی لزوماً باید به رخدادهای تاریخی اشاره کرد، اما تحقیق در خصوص خود رخدادها وظیفۀ تاریخ شناسی است و نه بازنگری فلسفی. از همین رو اگر دقت را بر فلسفه گذاریم، علل گسترش دینی-فلسفی مسیحیت جزء حوزۀ فلسفۀ دین است. بحث ما تئوری های حکومتی است و یا بازنگری اندیشه ها و مکاتب فلسفی که نظام های سیاسی یا از آنها برخاسته اند و یا آن مکاتب آنها را تشریح و توجیه کرده اند.
اکنون با گسترش مسیحیت در قلمرو بیکران امپراتوری روم روبرو هستیم. در سدۀ اول تاریخ مسیحیت، فعالیت اصلی بر مبنای تبلیغ خانه به خانه صورت می گرفت. شاخص این دوره سه سفر اولین و بزرگترین مبلغ مسیحیت پولس رسول(۱) است، که در نهایت با زندانی کردن او در اورشلیم و ارسال او به روم پایتخت امپراتوری، بعد از دو سال حبس در روم بدستور نرون امپراتور وقت گردن او زده می شود. رفته رفته امپراتوری روم، مسیحیت را دشمن قسم خوردۀ خود می دید و دست به تعقیب و اجرای مجازات های سنگین بر علیه مسیحیان می زد و در کنار این مسیحیان مورد نفرت رومیان نیز واقع می شدند و گاه بیگاه رومیان دست به تهاجم به محله ها و اماکن مسیحی نشین می زدند. این نزاع و کشمکش، تعقیب و شکنجه تا قرن چهارم به طول انجامید. فرهنگ شهیدپروری و وعدۀ بهشت و بیش از هر چیز غلبه بر ترس درونی بشر در مقابل رخدادهای زندگی و مسلماً در عین حال وضع ناهنجار معیشتی مردم در کرانه های جنوبی دریای مدیترانه سبب شدند، که مسیحیت در خفا رشدی فوق العاده یابد.
بالاخره در زمان امپراتور کنستانتین بزرگ (۲۷۲-۳۳۷ م.)، دین مسیحیت برسمیت شناخته می شود و در واقع شخص خود او مسیحی می گردد. او در سال ۳۱۳ فرمان میلان یعنی ممنوعیت تعقیب مسیحیان را صادر می کند. اما بعد از فراز و نشیب های تاریخی بالاخره در سال ۳۹۲ م. قانون ممنوعیت شعائر مذهبی رومی صادر می گردد و مسیحیت جایگزین مذهب رومی می شود. در این دوره تقریباً اکثریت مردم تمامی شهرها به دین مسیح گرویده بودند، در حالی که در روستاها مردم همچنان معتقد به خدایان باستانی خود بودند و به همین دلیل آنان را پاگانوس (۲) نام نهاده بودند.
مسیحیت در زمان رسمیت یافتن در مقام مذهب حکومت در امپراتوری روم، داعیه اعتبار جهانی برای همه کس و همه جا و در هر زمانی داشت. „آیا او فقط خدای یهود است ، مگر خدای امت ها هم نیست. البته خدای امت ها نیز هست. زیرا واحد است خدائیکه اهل ختنه را از ایمان و نامختونان را به ایمان عادل خواهد شمرد. پس آیا شریعت را به ایمان باطل می سازیم. حاشا. بلکه شریعت را استوار می سازیم.“(رسالۀ پولس به رومیان –باب ۳- ۲۹ به بعد) مسیحیت خود را جایگزین اندیشورزی یونانی و میراث آن در روم باستان می کند و با طرح عشق به همنوع، طرح جدیدی در علم اخلاق ریخته و خود را جایگزین علم اخلاق یونانی مبنی بر کردار اخلاقی بر اساس عقلانیت می سازد. برتری انسان اکنون بر مبنای ایمان اوست و ایمان او نتیجۀ رحمانیت الهی: „خوشا به حال مسکینان در روح زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است. خوشا بحال ماتمیان زیرا ایشان تسلّی خواهند یافت. …“(انجیل متّی – باب ۵ – ۳ به بعد) و پولس به صراحت مبنای نجات و برتری را ایمان می شمارد و دیگر هیچ. پولس بر تمام حکمت دیرین خط بطلان کشیده و ایمان به مسیح را شاه کلید تمدن قلمداد می کند. „زیرا که چون بر حسب حکمت خدا جهان از حکمت خود به معرفت خدا نرسید خدا بدین رضا داد که بوسیلۀ جهالت موعظه ایمان داران را نجات بخشد. چونکه یهود آیتی می خواهد و یونانیان طالب حکمت هستند، لاکن ما به مسیح مصلوب وعظ می کنیم که یهود را لغزش و امت ها را جهالت است. لکن دعوت شدگان را خواه یهود و خواه یونانی، مسیح قوّت خدا و حکمت خدا است….“ (رسالۀ اول پولس رسول به قرنتیان – باب اول – ۲۵-۲۱) پس زمینۀ دیگری که ذکر شد، جایگزینی دو نظام اخلاقی را دقیقاً می توان در موعظۀ بالای کوه مسیح دید: „شنیده اید که به اولین گفته شده است قتل مکن و هر که قتل کند سزاوار حکم شود، لیکن من به شما میگویم هر که به برادر خود بی سبب خشم گیرد مستوجب حکم باشد … شنیده اید که به اولین گفته شده است زنا مکن. لیکن من به شما میگویم هر کس به زنی نظر شهوت اندازد هماندم در دل با او زنا کرده است…“ (انجیل متّی – باب ۵ – ۲۱ به بعد) نسبت به ترک دنیا و بی چیز شمردن „جیفۀ دنیا“ نیز مسیحیت حداقل در سراسر کتاب مقدس عهد جدید خود، انجیل، به کرات به آن اشاره کرده است. „… اما عیسی چون او را محزون دید گفت چه دشوار است که دولتمندان داخل ملکوت خدا شوند، زیرا گذشتن شتری از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول دولتمندی داخل ملکوت خدا.“ (انجیل لوقا – باب ۱۸ – ۲۴ به بعد) با بررسی اصول و جزمیت های بنیادین مسیحی میتوان مشاهده کرد، که امپراتوری روم بر خلاف بردباری نسبت به ادیان و مذاهب مختلف در قلمرو بیکران خود نسبت به مسیحیت حساسیت خاصی نشان می داد، اولین بهانه برای تعقیب مسیحیان در تمرد علنی آنها برای اعطای قربانی به مقدسات و خدایان روم بود. دلیل دیگر را باید در تعالیم مسیحیت دید، که خواه ناخواه آنان را متهم به دسیسه برای براندازی امپراتوری می کرد، این نکته در اصل یک سوءتفاهم تاریخی بشمار می آید، منظور مسیحیان اولیه از حکومت نه حکومت زمینی و „بی ارزش“ بلکه حکومت الهی در قلمرو خدایی بود. اتهام به مسیحیان برای فتنه و سرنگونی نیز از دید امپراتوری چندان بی دلیل نبود، چرا که وظیفۀ هر مسیحی مومن قبل از هر چیز اطاعت از فرمان الهی است و نه یک امپراتوری زمینی. خود این نکته یعنی دین حکومتی را باید بازگشت به دوران آنتیک به حساب آورد، که به دین و شعائر دینی مرکزیتی بخشیده شود و از اینجا به بعد کافران و مشرکان مورد ایذاء و تعقیب قرار گیرند. عملاً حکومت مسیحی بر خلاف ادوار متأخر امپراتوری روم تا استیلای مسیحیت در قلب مرکز قدرت سیاسی نه تنها از خود تعامل و بردباری و قبول آئین و سننن غیر مسیحی را نشان نداد، بلکه به خشن ترین شیوه ها با دگرباوران و به تعبیری دگراندیشان و دگرباشان رفتار کرد.
زمینه های گسترش مسیحیت را می توان در عناصری چهارگانه تدوین کرد: امپراتوری روم و دستگاه حقوقی و قضایی آن، نظام فکری یونانی، طبعاً توسعۀ دینی مسیحیت و چهارم مهاجرت های بزرگ قومی در کل اروپا، که همراه این مهاجرت ها الزاماً جابجائی های فرهنگی نیز صورت گرفته اند. این مهاجرت هایِ عظیمِ قاره ایِ اقوامِ مختلف در اروپا چالشی بزرگ برای یک امپراتوری بحران زده بودند. بربرهای دیروز و مهاجرین امروز، شارحین فردای مسیحیت و وارثین فرهنگ یونانی و هلنی را در اروپا شکل می دادند. در اینجا تنها تکیه گاه فرهنگی این امپراتوری به چالش کشیده شده، کلیسای مسیحی بود. تاریخ فلسفه در ارتباط با مسیحیت به دو دوره کلی تقسیم می گردد: دورۀ اولیاء که تا ۸۰۰ م. به طول می انجامد و دورۀ مَدرَس تا ۱۵۰۰ م.(۳) با تقابل مسیحیت و فلسفۀ یونانی که در دورۀ اولیاء رخ می دهد، مسیحیت خود در درون دچار تحولاتی شده و خود این به دو دوره قابل تقسیم است: دورۀ آموزش اصول اعتقادی و دگم های مذهبی که در سال ۳۲۵ م. با تشکیل اولین شورای مذهبی نیسِآ (۴) به پایان می رسد. با اتمام این شورا، آگوستین اصول مسیحی تصویب شده در این شورا را به شکل یک سیستم واحد فکریِ فلسفی بدل می سازد، یعنی تبیین فلسفی دگماتیسم مذهبی. مسلماً مهمترین هدف این شورا، تداوم بخشیدن به اتحاد امپراتوری در سایه اتحاد مذهبی در کلیسا، می بود.
دوران مدرس خود به سه دوران متوالی تقسیم می گردد: دورۀ مدرس اولیه (قرن های ۹ تا ۱۲)، دورۀ مدرس اوُلی (قرن ۱۳) و دوران مدرس متأخر ( قرن های ۱۴ و ۱۵ م.) دورۀ اولیه همراه است با ادغام فلسفه و الهیات و رجوع و استفاده از فلسفه های افلاطون و ارسطو و در واقع تعبیۀ مفاهیم عمومی و مناظره بر سر جهانشمولی مفاهیم و تعبیرات در مسیحیت می باشد. با آشنایی کلیسا با اندیشه ها و فلسفۀ دینی در یهودیت و اسلام در قرن سیزدهم م. عملاً الهیات مسیحی در فلسفۀ ارسطو منبعی برای خود می یابد، مشاهیر الهیات مسیحی دورۀ مدرس اولی آلبرتوس ماگنوس و توماس آکوین هستند. در سده های پایانی قرون وسطی و دوران مدرس متأخر، عرفان مسیحی نیز رشد می یابد.
برای درک تئوری های حکومتی این دوران و استیلای کلیسای مسیحی در امپراتوری روم باید به چند نکته الهیاتی توجه کرد. افسانۀ هابیل و قایبل در سه دین یهودی، مسیحی و اسلام کم و بیش مشابه یکدیگر وجود دارند. به روایت انجیل هابیل و قابیل پسران آدم و حوا بودند، قابیل کشاورز به برادر خود هابیل دامدار حسادت می ورزید، طبق روایت انجیل به جهت برتری که در درگاه الهی؛ چون خدا قربانی هابیل را بهتر پسندیده بود و حسادت به جایی منتهی می گردد، که برادر برادر را به قتل می رساند و در پی آن خدا او را از درگاه خود طرد می کند. خدا به برادر قاتل، قابیل علامتی اعطا می کند که هم نفرین ابدی و هم علامت حفظ است، تا با این حفاظ شانس ادامۀ زندگی را در جهانی بدور از قتل و خشونت بازیابد. افسانۀ توراتی و انجیلی هابیل و قابیل همزمان با هبوط و یا رانده شدن آدم و حوا از بهشت است. پس از طرد شدن از درگاه الهی و بعد از تولید مثل، حکومتی در سرزمین عدن تشکیل می دهد. این خانواده پدران و مادران بشریت را می سازند و اقوام اسرائیل و یهودا و حکومت های آنان از همین اصل و نسب هستند.(۵) رکن دیگری بجز داستان هابیل و قابیل در ایمان مسیحی هبوط و رانده شدن آدم و حوا از بهشت الهی است و بدین صورت طبیعت بشریت از بنیان با معصیت ابوالبشر همراه است و این عزم الهی است، که چه کسی مورد رحمانیت و چه کسی مورد خشم الهی قرار گیرد. با این پسزمینه می توان به این نتیجه رسید، که همه چیز به مشیت الهی بازمیگردد و تمام بشریت به دو دسته تقسیم میگردد: به اطهار و یا مغضوبین، مومنان و یا کافران.
در اینجا سخن از اولین تئوری حکومتی مذهبی در مسیحیت است که بر اساس درک الهیاتی مردی به نام آئورِلیوس آگوستینوس(۶) پایه گذاری شد. ریشۀ خانوادگی او از اقوام بِربِر شمال افریقا می باشد. او که از خانواده ای خرده مالک می آمد و مادرش مسیحی بسیار خشک مقدس بود، برای تصدی مأموریت دولتی در امپراتوری روم به مدرسه و تحصیل فرستاده می شود، مخصوصاً تحصیل سخنوری که در آن زمان شرط ورود به دستگاه اداری بود. از همان ابتدای نوجوانی علاقه به فلسفه را در خود کشف کرده و در کنار این علاقه، به زندگی پر تفریح و تفرج و عیش و نوش خود نیز مشغول بود. حاصل این دوره از زندگی با دلگشتگی های متنوع و رابطه ای با زنی بی نام و نشان است، که در اسناد اسمی از آن نیست، بجز نامه ای خیالی که آگوستینوس به زنی به نام فلوریا آمیلیا نوشته است. در هر حالت حاصل این رابطۀ عاشقانه که پانزده سال بطول انجامید پسری بود که به سال ۳۷۲ م. بدنیا می آید و نام او را آدِاُداتوس (مترادف با عطاءالله) گذاشت. ناگفته نباید گذارد که بسیاری از آثار فقهی آگوستینوس ردپای روانی از این دوران زندگی پر عیش و نوش و متعاقباً توبه و عذاب وجدان او را دربر دارند، از جمله جزمیت شدید اخلاقی او. برای انجام مأموریت دولتی سال ۳۸۴ م. به میلان رفته و در آنجا با آثار کیکرو آشنا می شود. باید یادآور شد، که مسیحیت از سال ۳۸۰ دین رسمی و دولتی امپراتوری شده بود. در طول همین اقامت در میلان با روش تفسیر از انجیل بوسیلۀ فلسفه افلاطون آشنا می شود و سپس با فلسفۀ نوافلاطونیان(۷) که چارچوب فکری او را می سازند و مکمل الهیاتی آن نوشتار پولس رسول، که بعدها ریشه های فکری تئوری عفو و بخشش او را شکل می دهند. در مبانی فکری خود، آگوستینوس تحت تأثیر مکتب مانوی نیز بوده است که در اواخر دوران آنتیک اشکال عرفانی به خود گرفته بود. یکی از افرادی که تأثیرات عمیق مذهبی بر او گذارده بود، مادر مسیحی آگوستینوس بود. اعتقادات دوران کودکی و القاء شده از سوی مادر بار دیگر در میلان سر بر می آورد و این حاصل برخورد با اسقف میلان آمبروزیوس (۸) بود. بنا به ادعای کلیسای مسیحی، در اوت ۳۸۶ در یکی از باغ های میلان نور ایمان باز در دل او شروع به تابش کرد. تا جائی که کمی پیش از غسل تعمیدش در اثر خود به نام گفتاردرونی می نویسد: „خدا و روح را می خواهم بشناسم. نه چیزی دیگر؟ نه، نه هیچ چیز دیگر.“(۹) با این تعبیر همه چیز تحت الشعاع شناخت خدا قرار می گیرند. فعالیت فکری آگوستین مرحلۀ بزرگی در اندیشۀ الهیاتی کلیسا برقرار می سازد و اثر او در باب حکومت الهی را می توان اولین و مهمترین نوشتار تئوری حکومتی مسیحیت نامید.
دورانی که آگوستینوس زندگی می کرد، دورانی بحرانی برای مرکزیت امپراتوری محسوب می شود، مخصوصاً قشر محافظه کار و نخبگان روم که نسبت به مسیحی شدن امپراتوری روی خوشی نشان نمی دادند و عدم استقبال آنان بیشتر جنبه های اقتصادی-اجتماعی داشته تا ریشه های مذهبی، و گذشته از آن پایتخت بارها مورد حملۀ اقوام شمالی و مهاجر قرار گرفته بود، که اغلب از اقوام ژرمن بودند و همین سبب شده بود، که بسیاری از مردم روم به شمال افریقا مهاجرت کنند و بخشی از سپاهیان روم نیز از مزدوران غیر رومی و یا ژرمن ها تشکیل می شد. در این برهۀ تاریخی است، که آگوستینوس کتاب در باب حکومت الهی علیه کافران را به رشته تحریر در می آورد. یکی از گام های تئوریک آگوستینوس حمله به اصل پایه ای پیوند میان شعائر الهی-مذهبی و خوشبختی زمینی است.(۱۰) بنابر نظریۀ آگوستینوس ستایش خدایان تضمینی سحرآمیز برای سعادت و جلوگیری از مصیبت ها و فجایع در هیچ زمانی نیست. نظریۀ دیگر آگوستین رد این باور کافران است، که ستایش خدایت برای حیات بعد از مرگت مفید است، چرا که کافران آرزوی فناناپذیری انسانی و حکومتی را با عملکرد شخصی پیوند می زنند، یعنی شعار روم شهر جاودان با ستایش به درگاه خدایان.(۱۱) منظور آگوستینوس نفی سودمندی تذهیب برای امور دنیوی و حکومتی بوده است، در واقع مسیحیت نباید به خدمت حکومت درآید، بلکه برعکس. آگوستینوس دیگر به مذهب و پولیس به عنوان عنصر واحدی نمی نگرد، برخلاف سنت فکری حاکم در روم در عصر او. شاهد این قضیه مخالفت آگوستینوس با الهیات سه گانه وآررو(۱۲) –اساطیری، مادی و سیاسی- است. هدف اصلی آگوستینوس نفی مذهب کفرآمیز مردم در روم است، که در بنیان حکومت ریشه دارد و مقابله با گمانه زنی های الهیاتی فیلسوفان که چیزی جز بی خدائی و خداناباوری نیست، گمانه هایی در مقام مذهب قد علم می کنند. تنها مسیحیت است که میتواند مفهوم خدا را در مذهب پیوند دهد، اما این خدا دیگر در حکومت خود را ظاهر نمی سازد و عامل سعادت و علاج نیست و آمری در آخرالزمان نیست، در چنین حالتی خدا امری ورای حیات خاکی است در عرش اعلی بسر می برد. عصارۀ این اندیشه و اعتقاد را کتاب در باب حکومت الهی می سازد. مبانی فلسفی الهیات آگوستین را فلسفۀ افلاطون با مکمل نوآوری های نوافلاطونی می سازند، به همین جهت تفسیر حیات مسیح شکلی خاص از ادامۀ فلسفۀ افلاطونی است.
غایت امر برای آگوستین رسیدن به یک „حیات فلسفی“ است. مقدمه و شرط اصلی شناخت بشر به روایت آگوستین تذهیب است و اگر نور الهی در وجود انسان تابش یابد، امکان شناخت و درک جهان را می یابد، طبعاً برای دستیابی به نور الهی رویگردانی از اجتماع را به دنبال بایستی داشته باشد تا در خلوت خویش به نور الهی دست یابد. در نهایت سمبل این امر حیات جهت شناخت است.(۱۳) اگرچه در نظریه آگوستین نهایت امر به دنیای باقی ختم می گردد، اما این نوع حیات رنگ و شکل اجتماع مسیحی را تغییر می دهد. از آنجا که شناخت خدا دیگر امری فردی نیست، نظم زندگی باید به دست کلیسا رقم خورد با تمام دوری و پرهیز از زندگی این-جهانی و در همین حوزه نیز همان قاعدۀ شناخت روح و خدا باز استوار است.
تمام اشیاء جهان از دید آگوستین یا برای لذت هستند و یا برای مصرف. „هر آنچه که برای لذت تعیین شده اند، ما را مقدس می سازند و هر آنچه برای مصرف به تلاش ما برای سعادت یاری می رسانند و همچنین امکان این را برای ما فراهم می سازند تا به هر آنچه ما را مقدس می سازند دستیابیم و به آنها متصل شویم. و ما میان لذت و مصرف قرار گرفته ایم. زمانیکه می خواهیم برای مصرف چیزهای مشخصی را مصرف کنیم، متوقف می شویم و گاهی از مسیر منحرف می گردیم، آنطور که عشق و علاقه به موردی پست مانع امری والا می شود، امری برای مصرف را بدست آوریم و حداکثر با وقفه به آن دست یابیم.“(۱۴) این تقسیم بندی به مصرف و لذت را باید در زبان کلیسای مسیحی درک کرد که ناشی از عشق به زبان انجیلی هستند. این اشکال هدایت کنندۀ روح هستند، تا آنجا که آگوستین می نویسد: „لذت یعنی: به چیزی به خاطر وجود خودش عشق ورزیدن. اما مصرف یعنی: دستیابی به هرآنچه که برای رسیدن به عشق ضرورت دارد، تا آنجا که حق و نصیبش عشق باشد.“(۱۵) عملاً آگوستین از ساختمان فکری و فلسفی آنتیک هر آنچه که برای آئین مسیحیت مفید شناخته نشود را حذف می کند و تنها دانشنامه ای باقی می ماند تا در خدمت مسیحیت باشد.(۱۶) برای آگوستین برداشت از اندیشه و فلسفۀ یونانی موجه است، چرا که از مالکیت کفار بیرون می آید و یا به تعبیر خود او „صاحبان به ناحق“(۱۷) در اینجا فرهنگی الهیاتی-مسیحی بر شالودۀ دانش کفار سر بر می آورد. در جهان بینی آگوستین فلسفۀ برگرفته از کفار تا به نفی جهان به پیش برده می شود و نفی جهان به مفهومی که تارک دنیای تبلیغ شده از سوی الهیات مسیحی است. به تعبیری آگوستین با نعل وارونۀ خود فلسفۀ الهیاتی را در دنیایی دیگر وارد می سازد. فرهنگ باستانی مفهوم یک پیش مرحله برای مسیحیت می گردد و فلسفه نظراً و عملاً به زیر یوغ الهیات کشیده می شود. در راستای همین تحولات تاریخی در اندیشه است، که علم و دانش و تحصیل تنها زمان کاربرد معنا و مفهوم خود را می یابند، زمانی که در خدمت دین درآیند. فرهنگ و علم به خودی خود دیگر بی ارزش اند و ارزش آنان تنها زمان خدمت به دین و مذهب آشکار می گردد.
اگر با دیدی تاریخی-تحلیلی به روند مسائل بنگریم، بسیار واضح است، که چرا آثار دوران آنتیک یونان و روم در کتابخانه های صومعه ها و کلیساها حفظ و نگهداری می شدند. در واقع آگوستین یک سری از رازهای تغییر و تحولات را بخوبی درک کرده بود، از جمله قدرت و صلابت سخنوری که برای ترویج آئین دینی به آن به شدت نیاز است. موضع دوپهلوی فلسفی آگوستین نه تنها در برداشت او از روایات آنتیک بلکه در امور سیاسی و تئوری حکومت و مفهوم دولت نیز قابل مشاهده است. در اینجا اثر مهم او در این زمینه در باب حکومت الهی علیه کافران مرکز ثقل گفتمان الهیاتی-سیاسی او بر محور تئوری حکومت قرار می گیرد.
سال ۴۱۰ میلادی که سال نوشتار کتاب در باب حکومت الهی است، سالی است که روم، پایتخت مورد تهاجم و غارت از سوی آلاریش(۱۸) قرار می گیرد. در این برهه، او شدیداً مسیحیت را از شرکت در نگونبختی مردم در مقابل کفار مبرا می داند و استدلال او بر مبنای نفی رابطۀ خداباوری و خدمت به درگاه الهی و زندگی مناسب و بی دردسر زمینی ساخته و پرداخته شده است.(۱۹) موفقیت کافران ژرمن در مقابل روم مسیحی را به معنای حاصل ستایش چند خدایی نفی می کند و عملاً تلاش می کند، استدلالات مذهبی برای توجیه و مشروعیت بخشیدن به پیروزی کافران را خنثی کند. مناظره آگوستین با وآررو نیز نخست در جداسازی مذهب و پولیس ریشه داشته و سپس در مخالفت با الهیات وآررو در اشکال سه گانه اش (اساطیری، فیزیکی و سیاسی) شکل می گیرند. در واقع ستیز آگوستین دو جنبه دارد، یکی حذف دین شرک نزد عوام که مبنایی حکومتی داشته و از طرفی اضافه ساختن تصورات الهیاتی به فلسفه برای مستقر ساختن این ادعا که تنها دین است و مسیحیت است که قادر است مفهوم فلسفی خدا را با مذهب مرتبط سازد؛ در این وظیفه فلسفۀ مذهب دوران باستان به تعبیر آگوستین شکست خورده است، این مضمون یکی از حمله های او به وآررو می باشد. خدایی که آگوستین از آن سخن می گوید، خدایی نیست که سعادت زمینی می آفریند و برای او از دست رفتن حاکمیت زمینی علی السویه است. بدین صورت آگوستین میان این-جهان و آن-جهان در اثر خود در باب حکومت الهی تمایز قائل است. نظریات آگوستین در هستۀ اصلی خود با این اعتقاد مبارزه می کند، که دین مشکلات زمینی را نیز حل می کند و بر روی زمین فانی نیز قلمرو خوشبختی را می توان برپا ساخت. در واقع تلاش آگوستین برای رها کردن دین از سیستم گذشته سیاسی روم و خلاصی آن از مسئولیت الهیاتی در گرو سیاست قرار داشت. در بخشی از اثر خود آگوستین تلاش دارد تا نشان دهد، شهروند الهی نیازی به پیوستگی با حاکمیت زمینی ندارد، اما می تواند در حیات خاکی خود در اتحاد با حکومت خاکی بسر برد. همانگونه که قبلاً اشاره شد، آگوستین با نعل وارونۀ خود که نخست نفی تداخل الهیاتی و خواهان استقرار نوعی معادگرائی مسیحیت است، همان چیزی را می سازد که نقد مذهب در پولیس نسبت به رابطۀ مسیحیان با حکومت رومی را می سازد.
در اینجا باید دید اگر آگوستین با پولیس و قاعدۀ اتحاد سیاست و آئین مخالفت می ورزد، چه چیزی را جایگزین آن می سازد؟ آگوستین پولیس الهی را ارائه می دهد بر اساس روایات و ایده های کافران و مشرکان اما با لعابی انجیلی، اجتماعی که در دیار باقی ریشه داشته و برای منتخبین الهی ساخته شده است. اینجا نمی بایستی به ظواهر گفته توجه کرد، زیرا هر دو جامعه و هر دو حکومت، چه حکومت زمینی و چه حکومت الهی ریشه در کهکشان ها دارند میان دیو و فرشته. هدف حکومت الهی و یا حکومت فرشته ها حیات زمینی نیست، بلکه توجه به بهشت داشته و بر روی کره زمین تنها رهگذری بیش نیست و امید به پیوستن به قلمرو الهی دارد، در همان زمان که حکومت زمینی در حیات زمینی خود محبوس می ماند و نهایتاً در روز قیامت منهدم خواهد گردید. نظریات آگوستین و اینکه حیات خاکی بیش از پیش به درازا انجامیده، به یک اصل الهیاتی در مسیحیت باز می گردد، چرا که تاریخ با ظهور مسیح، انسان گشتن خدا در قالب یک انسان، مرگ پسر خدا و رستاخیز عیسوی، نظراً به پایان رسیده است.
با نگاه آگوستین حکومت نمی تواند انتظار تحسین و پرستش داشته باشد، برعکس حکومت باید نخست حقانیت خود را با خدمتگزاری نشان دهد.آگوستین اعوجاج نظری خود را به اینصورت به نمایش می گذارد، از سویی جهانشهری از دوران باستان و از طرفی دیگر نظریه های مسیحی: „چه تفاوتی دارد، که تحت چه حاکمیتی انسان زندگی کند، اگر که حاکم او را به بی خدائی و عمل ناحق مجبور نسازد، او که روزی بالاخره باید بمیرد.“(۲۰)
تلاش آگوستینوس برای جلوگیری از خطری است که مسیحیت را تهدید می کرد، این باور مسیحیان رومی بود که گمان می کردند، ایمان به مسیح سعادتی زمینی همراه خواهد آورد، تبلور آنرا در امید به ظهور مسیح می توان دید. در گام اول هدف آگوستینوس شکستن پیوند سیاسی میان روم و مسیحیت بود. در این گام در گفتار شهروندان خدا (۲۱) می خواهد بی ارتباطی جامعۀ برگزیدۀ الهی را با اجتماعات زمینی نشان دهد. عملاً نگاه آگوستینوس رد الهیاتی با ارتباط دنیوی است و معادشناسی ای را بر پا می کند که معنایی جز رد مذهب حاکم در پولیس و مقایسه آن با وضع مسیحیان در حاکمیت رومی نمی باشد.
در این اثر در کنار بسیاری از مباحث مربوط به حکومت، از جنگ عادلانه نیز سخن می گوید، جنگی که مبنایش دفاع است و نه تهاجم. حکومت این-جهانی را او در مرتبۀ اول نمی بیند، بلکه سلسله مراتب برای آگوستینوس به گونه ای دیگر است: „برای تو پدر و مادر نقش اول را دارند؛ والاتر از پدر و مادر برای تو وطن توست، اگر والدین تو به تو برخلاف وطن امر کنند، نباید به حرف آنان گوش دهی، اما اگر وطن بر خلاف رأی خدا امر کرد، نباید به آن گوش فرا دهی.“(۲۲)
حکومت در واقع تنها برای اموری که به عنوان حق پذیرفته میشود، اعتبار دارد. او شدیداً با جنگ مخالف بود و صلح را مشیت الهی می دانست و هر آنچه بوی جنگ و نیت ستیز دارد، ملعون و ضد نیت خدا می دانست.(۲۳) و کسی که دست به جنگی عادلانه می زند، باید توانایی عزاداری نسبت به شروع جنگ را نیز داشته باشد.(۲۴) اما همین مرد خداپرست اصول خود را برای کلیسایش زیر پا می گذارد: „چه چیزی واقعاً در جنگ خطاست؟ اینکه انسان ها می میرند، همان هایی که روزی باید بمیرند، تا آنان که جان سالم بدر برده اند بتوانند در صلح زندگی کنند؟ یک بزدل می تواند در این خصوص ناله کند، ولی نه مومنان …هیچکس نمی تواند نسبت به مشروعیت جنگی که جهاد الهی است شک کند، … خدا امر به جنگ می کند، تا غرور فناپذیران را بدور راند، درهم شکند و مطیع سازد. تحمل جنگ برای مومنان یعنی امتحان صبر مومنان تا بر بی صبر خود فائق آیند و اوامر حق از سوی پدران خود را بپذیرند. زیرا که هیچ کس قدرت تسلط بر دیگران را ندارد مگر آنکه دستورات را از خدا گرفته باشد. قهر و قدرت تنها از آن خداست. بدین صورت است که مردی می تواند برای نظمی با حقانیت بجنگد، حتی اگر تحت حاکمیت بی ایمانان قرار داشته باشد. هر آنچه که می کند، یا به وضوح ضد دستورات الهی نیست و یا حداقل نه به وضوح. حتی با اجرای دستور یک فرمانده، اگر آن گیرنده دستور را مجرم سازد، سرباز بی گناه است. همانطور که همگی می دانند، خدا هرگز دستوری به غلط صادر نمی کند، پس به چه میزان می تواند فرماندهی در جنگ الهی و جنگی به فرمان خدا مقصر باشد، فرماندهی که به درگاه خدا خدمت می کند؟“(۲۵) عملاً از دید آگوستینوس شرکت فعال در جنگ برای مسیحیان مجاز است و جنگ بر اساس نظر او بر سه مبنا به حق است، وقتیکه برای احقاق صلح صورت پذیرد، یا بر علیه دشمنی که با ناحق عمل می کند و یا فرمان از سوی مقامی الهی صادر گردیده باشد و نهایتاً جنگ نباید بر علیه خواست و مشیت الهی باشد. با نگاهی تاریخی به خوبی قابل درک است، که چگونه مومنان مسیحی به صحنه های خونین جنگ فرستاده شدند و علیرغم اینکه منافع اقتصادی و اجتماعی در پشت همۀ جنگ ها نهفته بود و نه به خواست الهی، از سوی کلیسا ی مسیحی همواره مورد حمایت قرار گرفتند، حال اگر حتی از جنگ های خوساخته کلیسای کاتولیک و پروتستان صرفنظر کنیم.
انسانی را که آگوستینوس در باب حکومت الهی به نمایش می گذارد، انسانی است مشخص، یعنی پس از هبوط و نه موجودی متافیزیکی و تباه ناپذیر. بدین ترتیب است، اگر به داستان هابیل و قابیل بازگردیم، اولین مؤسس حکومت زمینی قابیل است و در ابتدای تاریخ انسان، تبهکاری و قتل و جنایت حاکم است.(۲۶) در الهیات آگوستینوس حکومت زمینی و حکومت الهی متفاوت اند و دره ای بزرگ میان این دو دنیا وجود دارد. در ادبیات آگوستینوس نیکان به معنای مومنان و پلیدان به معنای کافران و یا مشرکان هستند. „نیکان از جهان استفاده می جویند تا از خدا لذت برند و پلیدان از خدا استفاده می جویند تا از جهان لذت برند.“(۲۷) و در همین گفتار می نویسد: „این شاخص حکومت زمینی است، که خدا و یا خدایان را ستایش می کند، تا با کمک آن بر زمین مسلط گردد در پیروزی و صلح زمینی، نه از روی نگهبانی خالصانه بلکه از روی خوی به سلطه.“(۲۸) در اینجا باید به مفاهیم متفاوت عشق(۲۹) از سوی آگوستینوس اشاره کرد، که عشق در مقام یک قاعده ظاهر نمی گردد و اگر او از صلح سخن می گوید، منظور صلحی پس از هبوط است و عشق ناتوان از حکومت بر زمین است و شهروندان الهی همچون دانه های خردل در خمیر که خمیر را بارور می سازند، با حکومت در این جهان پیوند دارند و عملاً آگوستینوس اقرار به این نیز دارد که شهروندان الهی امکان زندگی در صلح را دارا می باشند و چون پلی با این جهان پیوند دارند. „حکومت زمینی که بر پایۀ ایمان استوار نیست، تلاش برای دستیابی به صلح زمینی دارد و در این صلح یکپارچگی شهروندان را برقرار می کند برای دستور و اطاعت و با این وسیله در میان شهروندان اتفاق نظر در اراده برای کسب چیزهایی حاصل می شود، که مربوط به حیات فناپذیر است. حکومت آسمانی اما و یا بهتر است گفته شود بخشی از آن که در مقام زائر در حرکت است و از ایمان نشو و نمو می کند، می بایستی از این صلح نیز استفاده جوید، تا زمانی که این صلح به ماوراء مرگ و میر نظر نداشته باشد، همان مرگ و میری که برای چنین صلحی ضروری است.“(۳۰) اگر آگوستینوس به استدلالات خود ادامه می داد، اجباراً و الزاماً شکاف میان حکومت زمینی و آسمانی را می بایستی حذف می کرد. میراث فکری او که به توماس آکیوناس میرسد، به این دوگانگی حکومت ها تعبیری جدید می بخشد.
واضح است که آگوستینوس به هیئت و قشر حاکم روم مسیحی اعتمادی ندارد، چرا که برای او امپراتور مسیحی به معنای حکومت مسیحی نیست و اساساً احتمال ظهور حکومت زمینی-مسیحی را ممکن نمی دید.(۳۱) بی شک نظریات الهیاتی مسیحی در امور سیاسی عمیقاً متأثر از تفاسیر آگوستینوس می باشند. امروزه الهیات عصر جدید با مراجعه به آگوستینوس، او را مجدداً کشف کرده و در او چیره گری بر الهیات آنتیک را می بیند، تئوریسین نسبیت بخشی به امور دنیوی و سیاسی. بی تردید اینان نمی توانند آگوستینوس قرون وسطی را نادیده گیرند و نباید فراموش کرد، که ایدۀ حکومت الهی از قلم او جاری شده است و بسیاری از اندیشه ها وفلسفه های حکومتی در میان مذاهب مختلف از جمله اسلام شدیداً از او سود جسته اند. به استناد مباحث الهیاتی مسیحی نظریات آگوستینوس تئوری حاکم بر کلیسا تا زمان لوتر و جنبش پروتستانتیسم را می ساختند و با ظهور این جنبش ترک های غیرقابل جبرانی بر دستگاه فکری آگوستینوس و الزاماً بر نظریۀ او در باب حکومت الهی بوجود آمده اند.قابل توجه است که در ایران معاصر تعدادی به مقایسه میان آگوستینوس و مرتضی مطهری الهیاتی مسلمان معاصر پرداخته اند، که رسیدگی به این مباحث خارج از بحث فلسفی تئوری حکومت است و محور این مقایسه ها مباحث انسان شناسی است.
پانوشت ها:
* نقاشی آگوستینوس مقدس اثر نقاش فیلیپ دو شامپاین (سال های ۵۰- ۱۶۴۵) موزه هنر لس آنجلس
۱- Paulus (به لاتین) پولس هرگز با عیسی دیداری نداشت. او در ترسوس واقع در آناتولی ترکیه کنونی به دنیا آمد. طبق کتاب مقدس عهد جدید یکی از حواریون و مبلغین مسیحیت اولیه است. بر سر تبلیغات و اضافات او به دین مسیح مناظره بسیار طولانی وجود دارد. نامه های پولس رسول یک بخش بزرگی از انجیل را می سازند.
۲-Paganus به لاتین به معنای ساکن روستا ست و به معنای بی دین فهمیده می شود و در زبان های اروپایی نیز از مترادف آن pagan, Heide, païen استفاده می شود.
۳- دورۀ اولیاء یا patristics, Patristik, la patristique به دورانی منسوب به پدران اولیه کلیسا گفته می شود که ریشه لغوی آن هم از کلمه پدر به لاتین pater می آید. دورۀ مَدرَس یا منسوب به مبلغین، شارحین، معلمین کلیسا که ریشه لغوی آن هم از کلمه مدرسه به لاتین scholastici می آید.
۴- تشکیل اولین شورای مذهبی و همه گیر در مسیحیت (از ۲۰ ماه می تا ۲۵ ژولای ۳۲۵ م.) به فرمان کنستانتین در مکانی به نام نیسِآ (Nicäa) که امروز شهر ایزنیک در ترکیه است. مصوبات این شورا مورد تأیید تقریباً همۀ مذاهب مسیحی می باشد.
۵- روایت قرآن از این افسانه خالی از توجه نیست. دو برادر قربانیان خود را به درگاه الله می برند و قربانی برادر جوان تر هابیل مورد پسند الله واقع می شود و بدین سبب قابیل برادر خود را به قتل تهدید می کند و هابیل او را به جزای الهی ارجاع می دهد. پس از قتل برادر، قابیل تصمیم به دفن مخفیانه برادر می گیرد، اما الله دسته ای کلاغ برای دفن مقتول می فرستد و در اینجا قابیل از کردۀ خود پشیمان است و توبه می کند. در این جملات قرآن (سوره المائده آیه های ۳۲ به بعد) مبنای حقوقی نسبت به قتل در اسلام تعریف می شود. روایت دیگری نیز از افسانۀ کشمکش این دو برادر که منجر به قتل هابیل بدست قابیل می شود، میان مسلمانان رایج است. اختلاف این دو بردار بر همسری خواهرشان بوده است. هابیل با خواهر قابیل ازدواج می کند و قابیل از ازدواج با خواهر هابیل سرباز می زند، اگرچه عملاً همگی می بایستی خوتهر و برادر باشند چرا که از یک پدر و مادر هستند ولی در هر حال برای قضاوت به درگاه الله می روند و برای صدور حکم الهی هر کدام یک قربانی به درگاه الهی برده و قربانی هابیل که بهترین گوسفند او بود مورد توجه الهی واقع شده و الله حکم را به نفع هابیل صادر می کند و این حکم سبب کینه توزی و قتل برادر می گردد. تجزیه و تحلیل دقیق این داستان خارج از محور تئوری حکومتی است، اما عواقب الهیاتی آن برای تئوری حکومتی قرون وسطی در مسیحیت حائز اهمیت است.
۶-Aurelius Augustinus این راهب مسیحی نام های مختلفی دارد، از جمله آگوستین اهل تاگاسته (سوق أهراس امروزین) در الجزایر کنونی و یا آگوستینوس از هیپپُ(Hippo) ، آگوستین متولد ۱۳ نوامبر ۳۵۴ م. و متوفی ۲۸ اوت ۴۳۰ در هیپپُ یا عنابه کنونی در الجزائر و در شمار چهار تن از بنیانگذاران کلیسای کاتولیک ( هیرونیموس، آمبروزیوس اهل میلان، پاپ گرگئور کبیر) در دوران اولیاء (ن.ک. پانوشت ۳) محسوب می شود. مهمترین اثر مربوط به حکومت الهی در کلیسای مسیحی در آغاز ترویج و گسترش آن، متعلق به آگوستینوس و یا آنچنان که در فارسی رایج است آگوستین می باشد: De civitate Dei contra Paganos در باب حکومت الهی علیه کافران
در اینجا: در باب حکومت الهی، XIII 14, XIV 15
آثار مهم آگوستینوس که در آنها به طور کلی الهیات مسیحی پایه گذاری شده است:
* De doctrina christiana در باب معرفت مسیحی
* Confessiones مذاهب
* De Trinitate در باب تثلیث (اثر اصلی و پنج جلدی الهیات)
۷- نوافلاطونیان به جنبش فکری در همان عصر آنتیک گفته می شود که در میانۀ قرن سوم م. برخاست. نامدارترین فیلسوف این مکتب فلسفی فلوطین (Plotin) (* ۲۰۵- †۲۷۰) است و در واقع آخرین فیلسوف دوران باستان تا قبل از استیلای فکری و الهیاتی مسیحیت در اروپا. ر. ک. دورۀ آثار فلوطین (۲ جلدی)، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران ۱۳۶۶.
۸- Ambrosius
۹- Soliloquia گفتار درونی I-2
۱۰- در باب حکومت الهی I-V
۱۱- در باب حکومت الهی VI-X-
۱۲- Marcus Terentius Varro (*۱۱۶ ق.م. در منطقه زابینه نزدیک روم – † ۲۷ ق.م. در شهر ریتی) یکی از مهمترین مشاهیر چنداستعدادی روم و صاحب آثار بسیار متعدد و مؤثر. در آغاز دورۀ اولیاء همۀ والیان کلیسای مسیحی آثار او را می خواندند و آگوستین در درباب حکومت الهی به شدت به او و نظریاتش حمله می کند.
مفهوم الهیات طبیعت (theologia naturalis, Natural theology, Natürliche Theologie, La théologie naturelle) به معنای خداشناسی از راه درک و فهم از پدیده های طبیعی از آن اوست، که برای اولین بار در آثار وآررو دیده میشود. اما با استفادۀ آگوستینوس تبدیل به موضوعی فلسفی گردیده است. وآررو الهیات را به سه دسته تقسیم می کند و الهیات فلسفی را پر مغزتر از انواع دیگر می بیند. وآررو مدافع عمل به شعائر مذهبی است، مذهبی که حکومتی نیز می باشد. مناظرۀ آگوستینوس با وآررو، ن. ک. در باب حکومت الهی VI – 2, 9
۱۳- ارسطو، اخلاق نیکوماخوسی، کتاب اول – گفتار سوم.
در این گفتار ارسطو حیات را به سه دسته تقسیم می کند: حیات لذت، حیات سیاسی و حیات نظری (bios theoretikos)
۱۴- آگوستین، در باب معرفت مسیحی، I-3
۱۵- در باب معرفت مسیحی، I-4
۱۶- در باب معرفت مسیحی، II-29
۱۷- در باب معرفت مسیحی،41 II-
۱۸- آلاریش یا آلاریک اول (*۳۷۰ م. – † ۴۱۰ م.) ، پادشاه گوت ها غربی یکی از اقوام ژرمن بود که با حمله به پایتخت امپراتوری و در پی آن غارت پایتخت آغاز زوال امپراتوری روم غربی را رقم زد. او برای دست اندازی به سایر قلمروهای امپراتوری در کرانه های دریای مدیترانه رهسپار جزیره سیسیل شد ولی در همانجا فوت کرد.
۱۹- در باب حکومت الهی، I-V
۲۰- در باب حکومت الهی، V-17
۲۱- در باب حکومت الهی XI – XXII
۲۲-Sermo یا گفتگو 62
۲۳- در باب حکومت الهیIV- 3
۲۴- در باب حکومت الهی XIX -7
۲۵- این جملات از آگوستین در محافل مسیحی و نظامی از اثر او Contra Faustum Manichaeum نقل می گردد، که بطور کامل تنها به لاتین در دست است و جسته و گریخته بخش هایی از آن به زبان های اروپائی ترجمه گردیده است:
J. Helgeland u a. (Ed.): Christians and the Military. Philadelphia 1985, p. 81f.
۲۶- در باب حکومت الهی XV – 5
۲۷- در باب حکومت الهی XV – 7
۲۸- در باب حکومت الهی XV – 7
۲۹- Hannah Arendt, Der Liebesbegriff bei Augustin. Versuch einer philosophischen Interpretation- Hildesheim 2006
هانا آرنت فیلسوف و جامعه شناس مشهور امریکایی و آلمانی الاصل، پایان نامۀ دکترای خود را نزد کارل پاسپرس نوشت و موضوع پایان نامۀ او „مفهوم عشق نزد آگوستین – تلاشی برای تفسیری فلسفی“ بود، که آخرین بار در سال ۲۰۰۶ تجدید چاپ شد.
۳۰- در باب حکومت الهی XIV – 7, 26
۳۱- در باب حکومت الهی V – 21