تئوری های دمکراسی

مفهوم دمکراسی

 

در لغتنامۀ دهخدا دمکراسی چنین معنی شده است: „دموکراسی، (دِ مُکْ ] (فرانسوی]، (اِ) دمکراسی. حکومت عامه. حکومتی که در آن حاکمیت در دست مردم است و کارها در آن به وسیلهٔ نمایندگانی که عموم مردم انتخاب می کنند انجام می شود. مقابل حکومتی که در دست طبقه ای خاص و ممتاز است. و رجوع به دائرةالمعارف فارسی شود.“ و در فرهنگ معین چنین می خوانیم: „دموکراسی  demokrãsî[فر. démocratie] (اِمر.) حکومتی که در آن قدرت عالیه منبعث از ملت است و ملت اعمالش را هدایت میکند؛ حکومت مردم بر مردم“. این واژه در برهان قاطع که به همت محمد معین سال ۱۳۲۹ خورشیدی مقدمات چاپ و تصحیحش بوجود آمد، اساساً یافت نمی شود. در فرهنگ عمید آمده است: „نظام حکومتی که در آن مردم دارای آزادی و حقوق برابر هستند و اختیار مملکت و تعیین هیئت دولت در دست نمایندگانی است که مردم انتخاب می کنند.“ طبعاً انتظار از یک کتاب لغت نمی رود، که بحث مبسوطی در خصوص یک واژه و یا مفهوم را ارائه دهد، ولی این خود نمونه و نشانی است، که بحث دمکراسی در میان ما همچنان جوان و ناپخته است.

اما به واقع دمکراسی چیست؟ آیا دمکراسی دارای مدل های متفاوتی است؟ آیا دمکراسی نیز همچون همۀ نظام های سیاسی در درون خود تغییر یافته است و همواره تغییر می یابد؟ آیا دمکراسی شیوۀ حکومتی مطلوبی برای زیست جهان ما در سرزمین ایران است؟ اگر مطلوب است، برای ما چه به ارمغان خواهد آورد؟ چه مدل دمکراسی می تواند برای حیات ما در سرزمین ایران کارآمد و عملی باشد؟ و سؤالات متعدد دیگر.

دمکراسی در واقع مفهومی فنی برای بیان یک نظام سیاسی و علمی است. اگر تنها به معنای لغوی آن قناعت کنیم و کار را به ریشۀ یونانی کلمه خلاصه کنیم، دمو مردم است و کراسی حاکمیت و در نتیجه حاکمیت مردم. اولین سؤال های به جا که مطرح خواهند شد: حاکمیت چیست؟ و مردم که هستند؟ تمام گفتارها و تئوری هایی که در این سلسله مقالات بررسی خواهند شد، از درون همین دو سؤال به ظاهر ساده برمی آیند.

دیده می شود، که تنها یک مفهوم ترکیبی „حاکمیت مردم“ دهها پرسش نو را خلق می کند. این مردم که هستند؟ آیا می توان محل زاد و بوم و یا ریشۀ قومی و عشیرتی را مبنا قرار داد و یا اصل قضیه به اعتقادات گروهی باز می گردد و تعلق به یک دین و مذهب مشخص از گروه انسان ها مردم را شکل می دهد؟ شاید که در زیست جهان ما مبنا صنف، شغل و طبقۀ اجتماعی معیار تعریف از پدیدۀ مردم باشد؟ حاکمیت و اِعمال قدرت از کجا مشروعیت و اقتدار خود را می یابند؟ اگر انسان هایی را مردم خطاب کنیم، انسان های دیگری نیز هستند، که جزء این مردم واقع نشوند؟ اگر دمکراسی نظام مطلوب است، آیا نواقصی نیز دارد که باید برای حل آنها کوشش کرد؟ آیا چیزی می تواند دمکراسی را تهدید کند؟ از روی چه شاخص هایی می توان در نظامی سیاسی وجود و یا عدم وجود دمکراسی را تشخیص داد؟ آیا دمکراسی نیازمند پیوند هایی اساسی و مکمل هست، که بدون آنان از دمکراسی تنها نامی بیش باقی نماند؟ معیارهای دمکراسی چه هستند و در دنیای امروز از چه زمانی و تحت چه شرائطی دمکراسی حاکم و یا نقض می گردد؟ به سادگی می توان دید که عبارت و مفهوم „حاکمیت مردم“ معظلی پیچیده و چند چهره است و نه به سادگی در نظامی حاکم می گردد و نه بی بازگشت به انحطاط  است.

از دید لغت شناسی اولین بار در نوشته های هردوت می توان این لغت را یافت. افلاطون از واژه دمکراسی در دو مفهوم متفاوت استفاده می جوید و در یک مورد از مفهوم پولیتیا استفاده می کند، که برای افلاطون مترادف است با دمکراسی. در دوران آنتیک خطر سقوط دمکراسی به اُشلوکراسی(۱) یا حاکمیت اراذل به خوبی محسوس بود. ارسطو در چارچوب تعریف قانون اساسی شش گانه از دمکراسی به عنوان نوعی از حاکمیت نام می برد، که نهایتاً شکل ناقصی را به نفع حاکمین ارائه می دهد و آنگاه نظام سیاسی در پولیس را دمکراسی می خواند که همۀ متولدین آزاد به یک شکل و نحوه ای به تمامی مصادر سیاسی راه داشته باشند، بدینگونه است که همه به همه جا راه می یابند؛ اما دمکراسی می تواند به حکومت اُشلوکراسی یا حکومت اراذل نیز بدل گردد. سقوط دمکراسی به اُشلوکراسی برای ارسطو موضوع و مطرح نبود.

در مجموع باید در نظر داشت که تئوری های دمکراسی کلاً دو دسته هستند: تئوری های هنجارین و یا تجربی. تئوری های هنجارین کار بررسی وضع مورد نظر و مقایسه آن با هدف اعلام شده، است. تئوری های تجربی تحقیق در خصوص تحولات درونی و بیرونی دمکراسی را مد نظر دارند. در راستای همین تئوری های تجربی است، که رهیافت های ممکن گذار از نظام خودکامگی به دمکراسی نیز مورد بررسی قرار می گیرند. در بررسی های این گفتار به نقاط ضعف و قوت دمکراسی و مدل های مختلف آن در تئوری های مختلف از دمکراسی مسلماً اشاره خواهد شد. گفتار های این نوشته را باید بیشتر به عنوان طرح علمی مفهوم دمکراسی و تئوری های مختلف آن و اشکال متفاوت آن در مدل های متنوع آن درک کرد و کمتر یک بیلان سیاسی برای دفاع از دمکراسی در مقام بهترین نظام سیاسی ممکن، اگرچه الزاماً نتیجه چنین گردد.

نظام دمکراسی از زمان عصر آنتیک در یونان و تجمع مردم در پولیس تا به امروز تحولات بسیار وسیعی را به خود دیده است و به همین جهت پدیده های اجتماعی بسیاری به مباحث و تئوری های دمکراسی افزوده شده اند، با این وجود در ریشه های خود، دمکراسی عصر آنتیک با دمکراسی عصر حاضر، نقاط مشترک و اصولی خود را حفظ کرده اند: موظف ساختن حکومت به پذیرش مساوات سیاسی همۀ شهروندان و مشروعیت بخشیدن به تصمیمات و اعمال سیاسی بر اساس نیت و نظر اکثریت مردم و محدود ساختن مدت حاکمیت و پاسخگویی در مقابل مردم تحت حکومت، از جمله اصولی هستند، که همواره در مدل های مختلف دمکراسی مشترک بوده اند. الزاماً ترتیب بررسی تئوری های دمکراسی، ترتیبی تاریخی می باشد، چرا که دمکراسی در طول تاریخ خود تغییر و توسعه یافته است و به همین صورت نیز تئوری ها و مدل های مختلف ابداع و مطرح شده تا در عمل نیز به منصه ظهور رسیده اند.

نقطۀ آغازین سفر مفهومی از دمکراسی است که ارسطو در سیاست به معنای نوع „قانون اساسی حکومت“ مطرح می کند.(۲) به تفصیل می توان چنین شرح داد،که دمکراسی قانون اساسی حکومتی است که در آن حاکمیت بر اساس آزادی و برابری و همچنین طبق حقوق وسیع مشارکت سیاسی همۀ اتباع بالغ کشور باواسطه و بی واسطه اعمال می گردد و حاکمیت در روندی باز از تعیین نیت و تصمیم گیری به مذاکره گذارده می شود و به استناد منافع کل جامعه و یا اکثریت رأی دهندگان به اجرا گذارده می شود و در واقع در زیر تیغ داموکلس مردم و یا نمایندگان آنان با حق  عدم انتخاب مجدد و یا خلع از قدرت در رأی گیری با فواصل منظم با حق رأی عمومی، آزاد، برابر و منصفانه و یا در مجلس شورا برای تعویض دولت. منشاء این تعریف در سخنی از آبراهام لینکن در سال ۱۸۶۳ است، که می گوید „دولتی از سوی ملت، بوسیلۀ ملت و برای ملت“(۳) است. عملاً بنیاد دمکراسی در آزادی نهفته است. با نگاهی به تحولات زیست جهان ما، از عصر لینکلن تا به امروز، می بینیم که درک و تفسیر از دمکراسی تغییر یافته و عوامل مؤثر بر دمکراسی متنوع و پیچیده شده اند، تا آنجا که مردم در شکل خاص خود یعنی ملت مستقیماً اِعمال قدرت نمی کنند، بلکه بعضاً قوه ای به نام قضائیه و یا ادارۀ امور کشوری در یک دستگاه عریض و طویل اداری و یا همان نظام بروکراسی و یا الزامات اقتصادی و بازارهای جهانی و مناسبات بین المللی در دمکراسی دخیل هستند و تنها رأی ملت و انتخاب ملت سرنوشت دمکراسی را در یک سرزمین رقم نمی زند. همین امر سبب می شود که با تدبیر مدل دمکراسی را چنان با شرائط تطبیق داد که رأی و انتخاب مات بیشترین سهم در تعیین سرنوشت در حکومت را بسازد.

دمکراسی در هسته و ماهیت اصلی خود امری دنیوی(۴) است و در عمل نفی دخالت عوامل ربانی و الهی را در جهان سیاست می کند و تنها و نهایت منشاء مشروعیت یک نظام بوسیلۀ شهروند رقم می خورد و دیگر در رأی یک فرد خاص و یا دین و مذهبی معین و یا خدا و خدایانی و یا آنان که خود را به این و آن خدا منسوب می کنند، نهفته نیست. به همین سبب داشتن و یا اعمالِ هر قوه ای در حکومت حداقلی ممکن را ملزوم می داند، که تنها از سوی ملت تعیین و تأیید می گردد. دنیوی بودن و یا سکولار، بنیادین ترین اصل دمکراسی است. ظاهراً مفهوم دمکراسی خارج از نسبت های ذکر شدۀ فوق بسیار روشن است، اما بر سر فهم و درک از دمکراسی به شدت مناظره و مجادله صورت می پذیرد. تنها یادآوری به این نکته کافی است که تفاوت های عظیم در این فهم و تفسیر روشن شود، از زمان عصر آنتیک تا قرن نوزده میلادی شهروند به بخش کوچکی از مردم تعلق  می گرفت که شرط آن مذکر و بالغ بودن و همچنین توانائی در جنگ آوری و حمل اسلحه بود. از آنجا که ارسطو در پولیس آتن از قشر مِتُک ها و یا مهاجرین بود، شهروند پولیس آتن محسوب نمی شد.  با ترمیم حق رأی در سده های معاصر جریانات فمینیستی با تعبیر کنایه آلود خود این درک و فهم از دمکراسی را به „جویبار مردانه“ توصیف می کنند.(۵) البته همین امور نیز در جهان دمکراتیک رو به اعتدال و بهبود است و اصل جهانشمول و استثناءناپذیر نیز به تعابیر و تفاسیر دمکراسی افزوده شده است. در این گفتار به برداشت های خاص از دمکراسی نیز اشاره خواهد شد. اگرچه محور اصلی بحث تئوری های دمکراسی است، اما تغییرات عمیق جوامع بشری، مهاجرت های قومی، تفکیک های جنسی در امور زندگی، نقش مذهب در شکل گیری عرف و آئین های فردی و اجتماعی، انتظارات و توقعات فردی در مقام عضو جامعه، منافع اقتصادی، شیوه های معیشتی، موقعیت جغرافیای سیاسی و … غیره همگی در شکل و تعریف از دمکراسی به نوبۀ خود دخیل بوده و هستند و بدیهی است که هم نظراً و هم عملاً بحث دمکراسی را پیچیده و مشروط و حتی گاه متناقض می سازند. عامل مؤثر که در تمام ادوار، اعصار و اجتماعات مختلف صدق می کند، تبلیغات، عوامفریبی(۶) و عوام گرائی (۷) است، برای اخذ رأی و نظر مردم، چرا که مبنا بر اکثریت مردم قرار داده میشود.

نمی توان نادیده گرفت، که تعابیر مختلف از دمکراسی، محدود ساختن و یا برعکس توسعه بخشی به دمکراسی تابع انگیزه ها و منافع مادی هستند، اما این امر نمی تواند با برچسب زدن به نظریه ای باعث شود، که از مرور و بررسی آنها خودداری کرد، مخصوصاً تمرد از بررسی آنها خود نشانی از کج فهمی از دمکراسی است. در طول این گفتار که تئوری ها و مدل های مختلف دمکراسی وارسی می شوند، برای تدقیق مفهوم دمکراسی، صفات و شاخص های مکلمل خود را می یابند. طنز  تاریخی نیز در یکی از برهه های معاصر و سپری در فهم دمکراسی خود را نمایان می کند. به یاد می آوریم که گروهی از حکومت های اروپای شرقی که خود را سوسیالیست می نامیدند، نظام خود را دمکراسی مردمی نیز معرفی می کردند و با دقت به این نام می توان گفت که آنان مدعی „حاکمیت مردمی مردم “ بودند. ناگفته نباید گذارد، که دمکراسی به عنوان یک نظام حکومتی اقبال خود را بعد از فجایع دو جنگ بزرگ در اروپا در مقام بهترین نظام سیاسی ممکن یافت. قبل از آن دمکراسی بیشتر به اُشلوکراسی تعبیر می شد تا حکومت و حاکمیت مردم. از دیده پنهان نیست، که پیشرفته ترین مدل های دمکراسی در اروپا در نظام پادشاهی محقق گردیده اند و در همین حال خشن ترین حکومت های آسیا، آفریقا و امریکای جنوبی که صبعانه ترین رفتارها را بر مردم خود روا می دارند، نام جمهوری به یدک می کشند. این تفاوت نمایانگر یک اصل دیرینه است، که دمکراسی یک اسم نیست، بلکه یک رسم کشور داری است. مورد دیگر باید از یک برداشت احتمالی و عامیانه جلوگیری کرد. در زبان روزمره و حتی در میان تحصیلکردگان مفهوم تئوری مخصوصاً در علوم اجتماعی و انسانی کمی با بی اعتباری مورد استفاده قرار می گیرد و یا درک میشود، اما در این گفتار، تئوری به مفهوم دقیق علمی کلمه بکار برده میشود، یعنی با روش های امتحان پس داده و طبقه بندی های قابل مشاهده و بررسی و با اتکاء به شیوه و نحوۀ مشاهده گر یا پژوهش گر برای طرح پرسش و یافتن پاسخ به آن، تا بدینوسیله به نمونه های هنجارین و تجربی آن بتوان دست یافت و با ساخت چنین سیستمی، مفاهیم، تعاریف و اظهارات هر کدام جایگاه خود را داشته تا به نظمی که بدست آمده است، بتوان تغییرات را شرح داد و در صورت امکان پیش بینی رخدادهای آینده را کرد.

موضع نگارنده نباید از خواننده پنهان بماند. نگارنده عمیقاً معتقد است، که دموکراسی تنها نظم ممکن و کنونی در اجتماع بشری است، که می تواند حیاتی خوشبخت و شاد را برای انسان ها به ارمغان آورد. دمکراسی دارای اشکال و مدل های مختلف است و هرگز مبنا نمی تواند اسم نظام سیاسی قرار داده شود، دمکراسی دارای پویایی است، به این اعتبار باید بر اساس تغییرات و تحولات اجتماعی، برای تحقق دمکراسی مناسبات حکومتی نیز تغییر یابند. برای فهم و درک دمکراسی نیاز به هر دو نوع تئوری های دمکراسی، هنجارین و تجربی، می باشد. برای تثبیت دمکراسی باید از مکمل هایی استفاده جست تا دمکراسی تحکیم و تضمین یابد. در دوران معاصر ایران، نزدیک به صد و پنجاه سال، دموکراسی، تعریف، تعبیر و چگونگی عملی ساختن آن به محوری ترین بحث تبدیل شده است. از همین رو عده ای با پشتوانه های دولتی برای توجیه آثار اسفناک و مشروعیت بخشیدن به فاجعۀ حاکم بر کشور ایران دست به یک سری ابراز عقایدی زده اند، که از هیچ بار علمی برخوردار نبوده و تنها معنایی ایدئولوژیک دارند، از همین رو در بررسی نمی توانند به طور جدی مورد توجه قرار گیرند، خاصه که نه از شاخص های هنجارین و نه تجربی برخوردارند، یک نمونۀ ساده ادعای مردمسالاری دینی است، که حتی در عنوان ادعا نقض و نفی دمکراسی مشخص است، چه رسد به محتوای ایدئولوژیکی آن.

در این نوشتار سعی شده است، که مفاهیم جایگاه خاص خود را بیابند و برخلاف سنت نثر مسجع که ظاهراً با ذائقه ادبی بسیاری همخوانی دارد، از ساخت مترادف پرهیز شود و در آنجا که ضرورت دیده ام، توضیحی کوتاه نیز در مورد مفهوم ارائه دهم، خاصه اینکه در این حوزه بسیاری از مباحث را از اروپا برگرفته ایم و طبعاً از مفاهیم زبان های اروپایی نیز استفاده کرده ایم، مگر آنجا که موفق به یافت معادل فارسی شده ایم، که مورد پذیرش همگانی قرار گرفته باشند.

پانوشت ها:

۱- ὄχλος óchlos, ochlocracy, Ochlokratie, l’ochlocratie اُشلوکراسی، حاکمیت اراذل یا اوباش سالاری.

این مفهوم را پُلی بیوس Polybios (*۲۰۰ تا U ۱۱۸ ق.م.) وارد مباحث فلسفی حکومت کرد. در تئوری خود زمانی که دمکراسی منحرف گشته و سقوط درونی می کند،  نظام دمکراسی به اُشلوکراسی بدل می گردد. در این نظام دیگر منافع دسته جمعی اجتماع ود نظر قرار نگرفته بلکه مبنا چپاول و غارت از سوی قشر حاکم است که اِعمال می گردد.

۲- ارسطو، سیاست – b۱۲۷۹

۳-„ the government of the people, by the people and for the people“

این عبارت تاریخی را لینکلن در سخنرانی خود، معروف به نطق گتیسبورگ (Gettysburg Address) بر سر مزار سربازان اتحادیه شمالی در ۱۹ نوامبر ۱۸۶۳ واقع در پنسیلوانیا ایراد می کند. این نطق در تاریخ دمکراسی اعتبار بسزائی دارد، اگرچه نطقی بسیار کوتاه بود:

„پدران ما ۸۷ سال پیش در این قاره ملتی نو را پایه گذاری کردند، در آزادی آفریدند و در قانونی اساسی مقرر داشتند، که همۀ انسانها برابر آفریده شده اند. اکنون ما گرفتار جنگ بزرگ داخلی ای شده ایم، که آزمایشی است برای دوام و بقاء درازمدت این یا آن ملت دیگری که چنین پربار و از دل چنین اصولی برخاسته است. ما در صحنۀ نبردی از همین جنگ گردهم آمده ایم. ما آمده ایم تا قسمتی از این میدان نبرد را به آرامگاه ابدی کسانی اختصاص دهیم، که از جان خویش گذشتند، تا این ملت ادامۀ حیات دهد. این اقدام ما درست و بجاست.

با نگاهی عمیق تر نمی توانیم این زمین را متبرک بدانیم و این را مبارک بخوانیم و این زمین را مقدس بخوانیم. مردان دلیری که در اینجا جنگیدند، خواه زنده و خواه مرده، به این زمین تبرکی بیش از حد توان ضعیف ما بخشیدند که بتوان آنرا گرفت و یا چیزی به آن افزود. جهان توجهی نخواهد کرد و در دراز مدت به حافظه نخواهد سپرد، که ما در اینجا چه گفتیم، اما هرگز فراموش نخواهد کرد، که آنان در این مکان چه کردند. اکنون بر عهدۀ ماست، ما زندگان، که کار ناتمام آنان را به سرانجام رسانیم، کار آنان که در اینجا جنگیدند، چنان جوانمردانه به پیش راندند. بر عهدۀ ماست، تا این وظیفۀ بزرگ را که در برابر ما قرار دارد به سرانجام رسانیم، تا از این ازدست رفتگان جوانمرد با رشادتی روزافزون بیآموزیم برای امری که بالاترین میزان از خودگذشتگی را نشان دادند و در اینجا رسماً اعلام کنیم، که جانباختگان بیهوده جان خود را از دست ندادند، تا این ملت، در پناه خدا، تولدی دیگر از آزادی را تجربه کند، تا دولتی که از سوی ملت، بوسیلۀ ملت و برای ملت از صحنۀ روزگار محو نگردد.“

۸۷ سال پیش، اشارۀ لینکلن به اعلام استقلال ایالات متحدۀ امریکا در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ است که در آن جملۀ توماس جفرسون „همۀ انسانها برابر آفریده شده اند“ ذکر شده است.

۴- دنیوی (یا سکولار) را معادل secular, säkular, séculaire قرار داده ام. این مفهوم را نباید با مفهوم دیگری به نام لائیک laical, laizistisch, laïque متراذف گرفت، چرا که تفاوت های بنیادین و سرنوشت سازی برای نظام سیاسی دارند. در قرن شانزده میلادی اصل کلمه از لغت لاتین saeculāris گرفته شد و به معنای „مربوط به سده“ بوده است و  با تغییرات لغوی مفهوم دنیوی را یافت و متضاد آن روحانی منسوب به قشر روحانیت یا آخوند یا clerical, klerikal, clérical است. سکولار به جهان بینی اطلاق می شود که برای نظم اجتماعی نیروهای مافوق طبیعی در نظر نمی گیرد و از متافیزیک برای تعاریف و مفاهیم حکومت استفاده نمی جوید. روند خلع ید کلیسای مسیحی مخصوصاً کاتولیک از حکومت را سکولاریزاسیون می گویند و عملاً نهادهای حکومتی از نهادهای مذهبی جدا گردیدند. جهان بینی سکولار صحنۀ مناظرات سیاسی و اعتقادی میان طرفداران مذهبی و غیرمذهبی ها بوده است که امروزه مشخصاً در اروپا برخلاف ایالات متحده امریکا بسیار کم رنگ است.

۵- malestreamجریان یا به کنایه جویبار یک بازی لغوی و کنایه آمیز با مفهوم جریان اصلی یا mainstream است، که جریانات فمینیستی برای اموری که در انحصار مردان قرار دارد، استفاده می کنند.

۶- در اینجا مقصود تعبیر جامعه شناسانۀ عوام فریبی (Demagogie) است که ریشۀ یونانی داشته و در اصل مفهومی مثبت بوده است به معنای رهبری مردم، اما به مرور زمان تغییر مفهومی به فریب و نه هدایت یافته است که از طریق تحریک و تبلیغ توده های مردم  به جهتی خاص هدایت می شوند.

۷- این مفهومی دیگر با ریشۀ لاتین است. عوام گرائی یا پوپولیسم (Populisme) و باید از مفهوم یونانی عوام فریبی تمیز داده شود. در دائره المعارف دمکراسی از پوپولیسم و یا عوام گرایی چنین تعریف شده است: „جنبشی سیاسی است، هر منافع و نظرات، مشخصات فرهنگی و حساسیت های آنی مردم ساده و عوام را بر خلاف همان موارد نزد قشر ممتاز برجسته می کند. برای مشروعیت بخشیدن به خود، جریانات پوپولیستی اغلب ارادۀ اکثریت را به پیش می کشند، از طریق تظاهرات های عمومی، مراجعه به آراء عمومی و یا دیگر اشکال دمکراسی مستقیم – بدون توجهی به اصول [مکمل و اجتناب ناپذیر] تقسیم قوا و یا حقوق اقلیت ها.“ ن. ک

 Torcuato S. Di Tella: Populism. In:  The Encyclopedia of Democracy, Seymour Martin Lipset (Ed.), 1995, P. 985