هایدگر فیلسوف هستی ستیز (۲)
زادگاه
از آنجا که مفهوم زادگاه یک مفهوم کلیدی در فلسفهٔ هایدگر را میسازد، باید دید که مِس کیرش(۱)، زادگاه خود هایدگر، چگونه مکانی است. نام این شهر به سال ۱۰۸۰ م. برای اولین بار در نوشته ها و در تاریخ کلیسای کاتولیک برده میشود. و نام شهر آمیخته ای است از نام مردی به اسم مِسُ و کلیسا در زبان آلمانی کیرشه. قاعدتاً مردی به نام مِسُ در این شهر کلیسایی می خواسته بنا کند، زمانی که مسیحیت در این منطقه رواج می یابد. این شهر در قرن ۱۳ م. به درجهٔ انجمن عام(۲) نائل میشود. صاحبین اولیه مِس کیرش کنت های آن منطقه بودند و خوش نشین آنها در شمال شهر واقع بود. کنت ها در قرن ۱۳ م. منطقه تحت سلطهٔ خود را گسترش داده و کنستانس در ساحل بُدنزه را به به تصاحب در می آورند و از بزرگ مالکان سواحل رود راین میشوند. تا قرن نوزدهم، مِس کیرش صاحبان متعددی می یابد. از وقایع مهم شهر اپیدمی طاعون است، که در سال ۱۳۴۹ به همین دلیل یهودیان به مسموم ساختن چشمه های آب متهم شده و همگی قتل عام میشوند. این شهر دائماً به دست یک کنت جدید و یا سپاه بیگانه ای تصاحب میشده است. یکی از مهمترین وقایع برای پیشرفت شهر اتصال آن در سال ۱۸۷۰ به شبکه راه آهن است. در سال ۱۸۸۹ مارتین هایدگر در شرائطی متولد میشود، که اختلاف مذهبی میان کاتولیک ها و کاتولیک های باستانی اوج گرفته بود و خانوادهٔ هایدگر درگیر این اختلافات مذهبی بودند. ریشهٔ این اختلاف مذهبی ادعا و اصل خطاناپذیری پاپ بود، که سبب شده بود در آلمان جنبشی مذهبی ضد ادعای معصومیت پاپ به نام کاتولیک های باستانی بوجود آید. این جنبش از سوی دولت مرکزی تحت سیطره دولت پروس به هدف اتحاد و یگانگی آلمان حمایت میشد. در سال ۱۸۷۲ با تشکیل دومین گردهمآیی کاتولیک های باستانی، آنان به عنوان تنها نماینده رسمی کلیسای کاتولیک از جانب دولت پروس شناخته شدند و در سال ۱۸۷۳ اسقف های آلمان مجمع مستقل خود را سازماندهی کردند، که تا به امروز مدیریت کل کلیساهای آلمان را بعهده دارد. این نکته در تأسیس فرقه ای جدید در کلیسای کاتولیک حائز اهمیت است، از آنجهت که از نظر عامهٔ مردم، قیامی بود علیه سنت در زادگاه آنان و هدفی جز نابود کردن سنت ها و مقام و درجه های حاکم در آن منطقه را به نفع آریستوکراسی دنبال نمی کرد. سیاست های داخلی بیسمارک از یک سو بدلیل بیم از متحدان خارجی کلیسای کاتولیک رقم می خورد و از سوی دیگر همواره بیسمارک خطر سرخ (سوسیال دمکرات ها) و سیاه (مرکزگرایان یا حزب سنتروم) را برای دولت مرکزی گوشزد میکرد و به همین دلیل از کاتولیک های باستانی حمایت خاصی میکرد.
هایدگر در محیطی رشد میکرد، که کاتولیک های باستانی حتی مثل افراد بزهکار مورد طعن و لعن قرار می گرفتند و بسیاری دعوت به مقابلهٔ حتی نظامی با این فرقه گرایان می کردند. در این شرائط ملغمه ای ایدئولوژیکی بر علیه فرقهٔ کاتولیک های باستانی پاگرفت: عشق به زادگاه، ضدعقلانیتی آنتی لیبرال و یک نوع عوامفریبی. برای این عوام گرایی بهترین دشمن داخلی سوسیال دمکرات ها بودند. مارتین هایدگر نه تنها بلاواسطه درگیر این کشمکش ها شده بود، بلکه به طور اخص بدلیل شغل پدرش به عنوان خادم کلیسای کاتولیک در خط اول تخاصمات مذهبی قرار گرفته بود.
درگیری های مذهبی تنها یک مسألهٔ داخلی برای کلیسای کاتولیک نبود، بلکه پیشرفت سریع کلیسای پروتستان نیز به این بحران ها اضافه میشد و حوزه های سیاسی لیبرالیسم نیز فعال بوده و مقابلۀ این نگرش اجتماعی با رقبای سیاسی خود نیز به بحران ها افزوده میشد.
هایدگر چند سال از تحصیل مدرسهٔ خود را در کنستانس در مدسه ای بسر می برد، که اکثریت دانش آموزان آن از خانواده های بسیار مرفه بودند ولی مارتین هایدگر از اقلیتی بی بضاعت بود که پدرش خادم کلیسای کاتولیک و در کنارش به عنوان کارگر حرفه ای مشغول بکار و مادرش دختر دهقانی از همان حوالی بود. تنها بدلیل اخذ بورسیه تحصیلی از یک کشیش کلیسا توانست مارتین هایدگر به دبیرستان رفته و در یک خوابگاه به نام سنت کنراد(۳) متعلق به کلیسا اتاقی بگیرد. دبیرستانی که هایدگر در آن مشغول تحصیل بود، یکی از مراکز ترویج و پرورش نیروهای به غایت کاتولیک بود و برای آموزش جوانان خود برای مبارزه بر علیه هر آنچه غیر کاتولیک است از هیچ تلاشی فروگذار نبود. اختلافات طبقاتی و نگاه تحقیرآمیز دیگر همشاگردان نسبت به دانش آموزان در خوابگاه متعلق به کلیسا طبعاً تأثیرات خود را بر هایدگر گذارده است و علاقهٔ هایدگر سال ها بعد به عوام گرایی آتشین در ناسیونال سوسیالیسم را به گونه ای روشن میسازد.
هایدگر در سال های جوانی حسی مملو از تحسین نسبت به آبراهام آ سانتا کلارا(۴) داشته است و احتمالاً ریشه های این تحسین و افتخار به آن واعظ از آنجا سرچشمه میگیرد، که او نیز همچون هایدگر، اهل همان منطقه، یعنی از آن زادگاه بوده و به همان دبیرستان رفته است و شاید که نقش الگو را برای هایدگر بازی کرده است. خوابگاه هایدگر تنها یک مرکز خواب برای دانش آموزان نبود بلکه مرکزی برای تربیت جوانان مذهبی و به شدت ناسیونالیست که اوج افتخار مدرسه و دانش آموز در آن دیده می شد، که در پایان سال تحصیلی و پایان مدرسه، تعدادی دانش آموز به عنوان کشیش وارد خدمت کلیسایی شوند. در مجموع می توان ادعا کرد که هایدگر در مدرسه ای عقیدتی-سیاسی دوران دبیرستان خود را گذراند.
جو حاکم بر مدرسه و محیط تأثیر بسزای خود را بر هایدگر گذاردند تا آنجا که هایدگر خود را در یک مقابلهٔ رودررو میان کاتولیسم و هومانیسم می دید. هایدگر تصمیم خود را مبنی بر شرکت در سمینارهای درسی حوزوی کاتولیک گرفت، اما چندی بعد دچار بحران شک و شبهه شده و دروس حوزوی کاتولیک را ترک کرد. این بحران شک و شبهه هایدگر همزمان بود با جنبشی ضد روحانیت در جنوب آلمان و اتریش، که بعداً به فاشیسم پیوست. دو دستگی ها و نمودهای متفاوت یکی از شاخص های آن عصر در تاریخ اروپا هستند، برای مثال از دل محافظه کاران حاکم بر مدرسهٔ هایدگر مبارزان علیه نازیسم هیتلر سربر می آورند و در کنار آن نیز نازی هایی که نقش های سیاسی یا نظامی ایفا کردند.
از سال ۱۹۰۶ هایدگر بدلایل شخصی و اختلافاتی در خوابگاه سنت کنراد راهی فرایبورگ شده و در آنجا سکنی میگزیند. در آنجاست که هایدگر در سال ۱۹۰۷ با اثر فرانتس برنتانو(۵)، استاد هوسرل، آشنا میشود و بعدها از تأثیرات آن اثر بر او یاد می کند. هایدگر با برخورداری از بورسیهٔ دیگری توانست در فرایبورگ تحصیل خود را در دانشگاه برای رشتهٔ الهیات تأمین کند. از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹ به دبیرستان برتولد میرود و در سال ۱۹۰۹ تصمیم می گیرد به مدرسه شبانه روزی(۶) الهیات رود.
مدرسه الهیات فرایبورگ
مدرسه الهیات هایدگر ژزوئیت-نوویزیات فون تیزیس(۷) نام داشت. اقامت کوتاه دو هفتگی در آن مدرسه از ۳۰ سپتامبر تا ۱۳ اکتبر داشته است. علیرغم ظاهر قضیه، هایگر از تصمیمش برای کشیش شدن دست نکشیده بود، بلکه خود را به مدرسه شبانه روزی اسقف اعظم فرایبورگ منتقل می کند و تا سال ۱۹۱۱ در آنجا الهیات می خواند. در این دوره از تحصیل، هایدگر دچار بیماری اخلال ضربان قلب شده، که عارضهٔ روان تنی است و به همین دلیل از ورزش و دروس دیگر که توأم با تحرک و تقلاست، معاف میشود و بالاخره به سبب همین عارضه در فوریه ۱۹۱۱ تحصیل خود را ناقص رها می کند و برای استراحت به مِس کیرش میرود و پس از دوره نقاهت و با بهبودی به فرایبورگ باز میگردد، اما باز عارضهٔ او عود کرده و اینبار برای همیشه تحصیل الهیات را در فرایبورگ ترک می کند.
مطالعه زندگی هایدگر در این دوره و مخصوصاً ناراحتی روان تنی قلب او، نشانه های قوی برای وجود تنش های درونی هایدگر با محیط پیرامون او را بدست میدهند. بر اساس دستآوردهای کلینیکی میتوان به وجود یک ناسازگاری پدر-پسر پی برد. در این مواقع بیمار علیرغم خواست درونی خود بر اساس رأی و نظر دیگران مثل خانواده و یا پدر اتخاذ تصمیمی می کند که از این تناقض بیرون نمی آید و این عارضهٔ روان تنی در واقع بیانی است از این حرمان. هایدگر در طول جمهوری وایمار و رژیم نازی همیشه از کلیسا فاصله می گرفت که در آخر عمر تقاضای بخشش کرده بود.
جو حاکم آن زمان بر آلمان حاکی از یک شتابزدگی بی حد و حصر در ولع تصاحب سرزمین های مختلف برای استعمار است و از نوشته های آن زمان کلیسا مستفاد میشود، که کلیسا یکی از وظائف دولت در سرزمین های استعماری را در این می بیند، که حمایت بی قید و شرط از تبلیغات و ترویج مذهب مسیحیت کند. در کنار این واقعیت های حاکم بر مراکز مذهبی، راهی که برای ارتقاء درجهٔ اجتماعی جوانی مثل هایدگر می توانست باقی بماند، راه کلیسایی و روحانی بود و یکی از مشکلات سر راه هایدگر عدم علاقهٔ او به زندگی تجردی کشیشان کاتولیک بود. تحصیل هایدگر در دانشگاه فرایبورگ در رشته الهیات اولین نشانه ها نسبت به علائق او را نشان میدهد: درس های تفسیر شناسی، هرمنویتیک، بازتابی تئولوژیک در خصوص زبان و هستی. در این دورهٔ تحصیلی از انتخاب واحدهای درسی به خوبی روشن است، که هایدگر علاقهٔ مشخصی به اساتیدی با نگرش های مشخص سیاسی داشته است. دو استادی که هایدگر دروس آنان را انتخاب کرده بود: اولی هاینریش فینکه(۸) که متخصص تاریخ کلیسا در قرون وسطی بود، او معتقد بود که دولت مدرن تنها در مقام وارث امپراتوری قرون وسطی قابل تصور است و در نهایت جهان به یک امپراتوری جهانی می رسد و تاج سر آن اقوام ژرمن خواهند بود. فینکه یکی از فعالین مشهور حزب کاتولیک سنتروم بود. استاد دیگر او گئورگ فون بلوُ (۹)که مبلغ نظریه دولت-ملت به عنوان شالودهٔ علم تاریخ و حلقهٔ اتصالی میان انسانها یعنی اعضاء یک قوم و در مقام منشأ همهٔ فرهنگ ها، فون بلوُ نافی قانونمندی در تاریخ بود و تغییرات تاریخی را منوط به نقش انفرادی افراد می دانست. او به وضوح دشمنی خود با دمکراسی و آشکارا ضدیت خود را با یهودیان به نمایش می گذاشت. این استاد هایدگر مبلغ جنگ تمام عیار تا سرحد نابودی در جنگ جهانی اول بود و بعد از جنگ جهانی اول با راسیست های مختلف هم پیمان شد. هایدگر از این دو استاد خود تأثیرات سیاسی بسزائی کسب کرد.
پانوشت ها
۱- مِس کیرش Meßkirch شهرکی در جنوب غربی آلمان و در نزدیکی دریاچهٔ بُدنزه Bodensee و شهر کنستانس Konstanz
۲- انجمن عام یا Forum یکی از درجات کلیسایی-شهری است. در کلیسای کاتولیک شهرها و روستاها نیز طبقه بندی شده اند و بر مبنای همین طبقه بندی مقامات کلیسایی نیز به آن شهر یا روستا فرستاده میشوند.
۳- St. Konrad
۴- Abraham a Santa Clara یکی ار واعظین مشهور کلیسای کاتولیک که در مِس کیرش به سال ۱۶۴۴ بدنیا آمد و در اوج شهرت در وین سال ۱۷۰۹ فوت شد.
۵- Franz Brentano, Von der mannigfachen Bedeutung des Seienden nach Aristoteles, Freinburg i. Br., 1862
۶- Theologische Konvikt مدرسه شبانه روزی الهیات برابری می کند با حوزهٔ علمیه و مدرسهٔ طلاب در سنت تشیع
۷- Jesuiten-Noviziat von Tisis
۸- Heinrich Finke
۹- Georg von Below