هایدگر فیلسوف هستی ستیز (۴)
فعالیت مطبوعاتی
میان سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ در کنار نگارش پایان نامهٔ دکترا، هایدگر فعالیت مطبوعاتی نیز داشت. او در نشریهٔ دِرآکادمیکر (۱) مطالب خود را منتشر می ساخت، که مجموعاً شامل هشت مقاله می شوند: سه نقد فرهنگی اجمالی و پنج نقد فرهنگی انفرادی؛ سه نقد اجمالی عبارتند از: „تأملاتی در حقایق و اکاذیب زندگی یورگنسِن“ (۲)، “ سخنی در باب جهت گیری فلسفی دانشگاهیان“ (۳)، „روان شناسی دین و ناخودآگاه“(۴). این نشریه در واقع ماهنامهٔ انجمن دانشجویان کاتولیک بود که از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۷ منتشر میشد و در مقابل مدرنیسم، بی قید و شرط مواضع رسمی و سیاست های کلیسای کاتولیک را دنبال می کرد و تابع بی چون و چرای سلسله مراتب کلیسای کاتولیک بوده و در تعارض بر علیه مرتدان کاتولیک های باستانی انجام وظیفه می کرد. این نشریه به گونه ای غیر معقول ضد مارکسیسم بود یعنی بخش مهمی از فعالیت های خود را به مقابله با مارکسیسم اعطاء کرده و مشغول به اشاعهٔ نظریات اجتماعی مسیحیت بود و تنها به مناظرات نظری بسنده نمی کرد و تبلیغات وسیعی در خصوص فعال شدن دانشجویان در انجمن های کاتولیک و دانشگاهیان در اتحادیه های کاتولیک صورت می داد. دانشجویان فرایبورگ، شهر محل تحصیل هایدگر، نقش پیشتاز در اینگونه فعالیت ها را بازی می کردند، بخصوص همکاریهای همه جانبه و نزدیک انجمن دانشجویان کاتولیک و حزب سوسیال-مسیحی اتریش مورد تقدیر کلیسا نیز بود. تبلیغات سیاسی این نشریه بسیار وسیع بوده و مقولات مختلفی را دربر می گرفت، از جمله نقش مبلغین کاتولیک در سیاست های استعماری و درخواست کردن از دانشجویان برای پیوستن به اینگونه فعالیت ها. همین نشریه در دوران جنگ جهانی اول ستونی تحت عنوان „ادبیات جنگ“ برای معرفی کتاب در خصوص فوائد جنگ و مذمت از مخالفین جنگ ترتیب داده بود.
یهودی ستیزی نیز در این نشریه جای ثابت خود را داشت و آنتی سمیتیسم نه تنها در مقولات و تجزیه و تحلیل های ادبی و تاریخی عرضه میشد بلکه به مناسبت های سیاسی نیز مورد استفاده قرار می گرفت و مسلماً احترام و تقدیر از ریشارد واگنر (۵) جزء برنامه های هنری این نشریه بود. نشریه ای که هایدگر جوان در آن قلم فرسائی می کرد، نشریه ای بود به شدت ناسیونالیست و بیگانه ستیز، نویسندگانی که در آن فعال بودند، همگی از گروه های کاتولیک با نظرات غیر قابل باور یهودی ستیزانه؛ برای مثال یوزف اِبرله(۶) مسألهٔ یهودیان را „مادر مشکلات“ تلقی می کرد و تقاضای خلع ید از یهودیان در همهٔ عرصه های فرهنگی و اقتصادی را به نسبت درصد جمعیت شان می کرد. بیگانه ستیزی و خصومت با یهودیان شامل حال تمام محافلی بود که هایدگر با آنان در تماس مستقیم و دائم بود. همین اِبرله پس از شب کریستال و آغاز آزار و کشتار یهودیان در نشریه ای به نام شونرِ تسوکونفت (به معنای آینده ای زیباتر!!)(۷) نوشته بود: „اغلب اوقات فرزندان و نوادگان غرامت های پدرانشان را پرداخت می کنند“. هایدگر نیز به نوبه خود در قالب ادبی به نویسندگانی مثل هاینریش هاینه یا براندس (۸) در چارچوب همان نشریه دِرآکادمیکر حمله می کند، همانطور که قبلاً یاد شد، هایدگر مقالهٔ ستایش آمیز خود را در مورد آبراهام آسانتاکلارا در همین نشریه چاپ کرد. ناگفته نماند که دشمنی با هاینه تلفیقی است میان ستیز با اندیشه های آزادیخواهانه و منشأ خانوادگی یهودی هاینه. بزرگترین نقش این نشریه، سازماندهی فارغ التحصیلان دانشگاهی کاتولیک و ترغیب آنان به مشارکت در انجمن ها و اتحادیه های کاتولیک بود. مخصوصاً برای مشارکت عملی و فعالیت مستقیم در سازمان پیووس فِراَین(۹) دائماً رهنمود داده میشد. نوشته های هایدگر همگی محتوا ی مشخصی دارند مبنی بر حمایت بی قید و شرط از ارتجاعی ترین مواضع بنیادگرایان کاتولیک و نقدی خشن و پرخاشگر از مدرنیسم و سلاله های تئولوژیکی-فلسفی آن و دفاع از ارزش های سوسیال مسیحی. هایدگر قبل از ۱۹۱۲ به مرزهای فلسفی توماسی(۱۰)، که طبق برداشت خودش کشیده شده، اشاره کرده بود، اما همواره به تفسیر کلیسایی از تاریخ و جامعه سرسختانه پایبند بود. علیرغم مخالفت هایدگر علیه „شخصیت“، زمان شرح آبراهام آ سانتاکلارا در او شخصیت برجسته ای را می بیند، رهبر مردم نه به معنای متداولش بلکه به تعبیر او به معنای ربانی و مسیحی اش. به اعتقاد هایدگر نه قوهٔ درونی شخصیت و نه آزادی آن موجب ظهور شخصیت و شکوفایی آن میشود، بلکه اتصال آن به سنت ها و جهت گیری به سمت اقتدار قدرتی مافوق انسانی، مجموعهٔ این عوامل را هایدگر در کلیسا متبلور می دید. از همینرو روشنگری و آزاد سازی حوزه های زندگی را، آنطور که هاینه و براندس ارائه میدهند، اغواگریهای مهلک روح می دید. از دیدگاه هایدگر، براندس عامل سرسپردهٔ لیبرالیسم بود، او بود که روح نیچه و امیل زولا را در دانمارک بسیار قادر و قوی ساخت. مبانی زیباشناسانه نقد ادبی هایدگر همان نظرات بنیادگرایانه ریشارد کرالیک بودند.
یکی از نوشته های هایدگر در این دوره نقدی بر اثر اف. و. فرستر (۱۱) به نام اقتدار و آزادی – مشاهداتی بر مسألهٔ فرهنگ در کلیسا است. نشریه دِرآکادمیکر برای فرستر اهمیت خاصی قائل بود، نه تنها به دلیل نقش او در جنبش صلح زمان جنگ جهانی اول، بلکه او در مجادلات بر سر مقصران جنگ نقشی اساسی ایفا کرد و از همین رو مورد خصومت پروس ها واقع شد. شاید تحت تأثیر فرستر هایدگر با جنگ طلبی دیگر روشنفکران همدوره خود همراهی نکرد، اما برخلاف این، زمان حکومت نازی ها طرفدار سیاست خشن و جنگی آنها بود. در نقدش هایدگر به بررسی نظرات فرستر در مقام ایدئولوگی مرتجع راجع به ایمان می پردازد و در تعابیر خود هایدگر به عنوان ضد دمکرات استدلال می آورد: «درست این واقعیت دردآور که اغلب انسانها به حال خود رها شده اند و حقیقت را نمی یابند و در تقلای کسب آن نیستند و برعکس حقیقت را مصلوب می کنند، امکان هرگونه اخلاق ایندیویدئوالیستی از بین میرود.» مشابه اینگونه استدلالات را او نیز در هستی و زمان بکار می بندد.
در مقاله اش تحت عنوان „سخنی در باب جهت گیری فلسفی دانشگاهیان“ دو طرح فلسفی را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، فلسفه ای را که تنها نظرات فردی را بیان میکند و یا آرزوها و وضع مزاج و روح افراد را. آنتی اینتلکتوآلیسم فلسفه را به یک ماجراجویی شخصی بدل می کند و در ادامهٔ چنین نگرش سفید و سیاه دیدن، هایدگر انتظار بازگشت به مفاهیم اصلی را دارد: «امروزه جهان بینی بر اصل زندگی ساخته و پرداخته میشود، نه برعکس …» هایدگر بر هدف خود تأکید دارد، که باید تحصیلکردگان جوان را در ایمان کاتولیکی شان تقویت کرد و به آنان توصیه می کند که در سمینارها و مجالس مذهبی از سوی انجمن های دانشجویان کاتولیک شرکت کنند.
هایدگر در نقد کتاب لب های ممهور – داستانی از زندگی مردم ایرلندی در قرن ۱۹، اثر آ. یت. کوپـپر(۱۲) نشان می دهد که چگونه کوپـپر در زیباشناسی بنیادگرایانهٔ ریشارد کرالیک گیر است، این زیباشناسی مذهب کاتولیک را تنها مقیاس اصلی برای تربیت مردم قرار می دهد.
خیلی زود هایدگر از فلسفه اسکولاستیک فاصله میجوید و مقالات مندرج دِرآکادمیکر نشانی از این واقعیت است، مخصوصاً در مقالهٔ تفسیر کتاب درسی گِرِت به نام عناصر فلسفی ارسطو –توماسی (۱۳) که هایدگر نوشته بود: «تعریف فلسفه در اینجا خیلی نازل است. منطق اسکولاستیک بایستی بتدریج از جمود و انزوای ظاهری خود خارج شود» و متعاقباً برای هایدگر «فلسفه بیان یک سلسلهٔ ثابت از قواعد نیستند، که آدم به حافظه سپارد و یا بر روی کاغذ به خانه برد.» در اینجا هایدگر مصراً با منطق ارسطویی که منطق را علم العلوم می پندارد، مخالفت می ورزد. با این وجود، تغییرات فلسفی هایدگر، که او را به مطالعهٔ تحقیقات منطقی هوسرل و همچنین مطالعهٔ مسائل مطروحهٔ روان شناخت باوری کشانده بود، به هیچ عنوان به سوی تجدیدنظر در فرضیات اولیه تاریخ و جامعه از دید بنیادگرایی کاتولیکی نمی کشاند، بلکه برعکس زمینی کردن مسايل آن فرضیات را به ایدئولوژی سرسخت تری بدل میکند.
پانوشت ها:
۱- Der Akademiker
۲- Martin Heidegger, Per mortem ad vitam (Gedanken über Jörgensens „Lebenslüge und Lebenswahrheit“) in: Der Akademiker, Nr. 5, März 1910, S. 72f.
۳-Martin Heidegger, Zur philosophischen Orientierung für Akademiker, in: Der Akademiker, Nr. 5, März 1911, S. 66f.
۴- Martin Heidegger, Religionspsychologie und Unterbewußtsein, in: Der Akademiker, Nr. 5, März 1912, S. 66f.
۵- Richard Wagner
۶- Joseph Eberle
۷- Schönere Zukunft
۸- Heinrich Heine, Georg Brandes
۹- Piusverein این سازمان بوسیلهٔ ژزویت ویکتور کُلب (Viktor Kolb) در سال ۱۸۴۸ همزمان با تأسیس نشریهٔ دِرآکادمیکر پایه گذاری میشود به هدف جنگ و مقابله با یهودیان که „برنامهٔ جهانی“ برای نابودی مسیحیت دارند و هدفشان اضمحلال مذهبی-اخلاقی-مادی مسیحیت است تا بر ویرانه های ملت های مسیحی باز صهیون جدید خود را برپا کنند.
۱۰- Thomism یا فلسفه توماسی بهره گرفته از قدیس توماس آکویناس (و یا با تلفظ صحیح) توماسُ دِ آکینُه (Tommaso d’Aquino) راهب و فیلسوفی ایتالیایی در قرن ۱۳ م. از تذهیب دُمینیکن (Dominican) است که با تلفیق اندیشه ارسطوئی و الهیات مسیحی مکتبی فلسفی مشهور به تومیسم (توماسی) و یا رئالیسم خداباورانه را شکل داد و بر اندیشه و فلسفه غرب تأثیر بسزائی برجای گذاشت.
۱۱- M. Heidegger, Rezension von F. W. Foerster, Autorität und Freiheit. Betrachtungen zum Kulturproblem der Kirche, in: Der Akademiker, Nr. 7- 1910, S. 109f.
۱۲- M. Heidegger, Rezension von A. J. Cüppers, Versiegelte Lippen, Erzählung aus dem irischen Volksleben des 19. Jahrhunderts, in: Der Akademiker, Nr.1- 1910, S.29f.
۱۳- M. Heidegger, Rezension von J. Gredt, Elementa Philosophiae Aristotelico-Tomisticae, in: Der Akademiker, Nr. 5, 1912, S. 76