هایدگر فیلسوف هستی ستیز (۷)

بازگشت به فرایبورگ

 

هایدگر در ۲۶ فوریه ۱۹۲۸ به اطلاع وزارت علوم و هنر پروس در برلین رسانید، که وزارت علوم در ایالت بادن از او برای تدریس در دانشگاه فرایبورگ و اخذ کرسی جانشینی هوسرل دعوت کرده است. بخش فلسفه دانشگاه و حتی متصدی دانشگاه ماربورگ به وزیر علوم متوسل شده و برای رضایت خاطر هایدگر به ادامهٔ تدریس در ماربورگ حتی پیشنهاد ارتقاء رتبهٔ حقوقی هایدگر را می کند. اما با تمام تلاش ها، هایدگر در اول آوریل وزارتخانه را از تصمیم خود مبنی بر پذیرش دعوت دانشگاه فرایبورگ مطلع میسازد. چگونگی دعوت دانشگاه فرایبورگ از هایدگر قابل بررسی دقیق نیست به دلیل عدم انتشار و محرمانه ماندن بسیاری از اسناد؛ اما می توان حدس زد، که بازگشت هایدگر به فرایبورگ با حمایت هوسرل صورت گرفته است و با توجه به نزدیکتر شدن و مؤنس تر شدن این دو متفکر حدسی بعید و دور از انتظار نیست. پس از مدتی کوتاه هایدگر دعوتی از دانشگاه برلین برای تدریس دریافت می کند. در این میان هایدگر به شهرت بسزائی دست یافته و شهرت او از حد دانشکده ها و بخش های فلسفه فراتر رفته بود. بازگشت هایدگر از ماربورگ به فرایبورگ،  زادگاه(۱) هایدگر رخداد مهمی بود و ترک و پشت کردنِ دوباره به زادگاه تنها مسألهٔ یک استاد فلسفه نبود و مورد توجه عامه و انجمن های فرهنگی آن منطقه نیز قرار داشت، مخصوصاً ترک زادگاه و رفتن به پایتخت کشور که در دست سوسیال دمکرات ها قرار داشت مورد خاصی را می ساخت. ۱۹۳۰هایدگر دعوت دانشگاه برلین را رد می کند. افکار و مواضع هایدگر حتی برای انظار عمومی نیز از افراطگرائی برخوردار بود، تا آنجا که در دآوس(۲) با ارنست کاسیرر(۳) ملاقاتی مشهور داشت و در آن ملاقات هایدگر می خواست توان فلسفی خود را با کاسیرر بسنجد. نظر همسر کاسیرر در مورد هایدگر در آن ملاقات برجسته است: „گرایشات ضد یهودی او بر ما پوشیده نبود.“(۴) در همین ملاقات مشهور نیز یکی از حاضرین که در جنگ جهانی اول دچار صدمهٔ جسمی و روحی شدیدی شده بود، خطاب به جمع می گوید، که فلسفه در قرن بیستم تنها یک وظیفه دارد، و آنهم از جنگ جلوگیری کند و در مقابل، هایدگر با تمسخر و تحقیر پاسخ میدهد، که در این دوره می توان تنها با سرسختی پایدار ماند. خود او سالم از جنگ بازگشته است! (۵) این امر تنها یک حکایت پیش پا افتاده از برخورد دو نظر شخصی و متفاوت نیست و یا ابراز نظری در جمعی از روشنفکران طراز اول اروپا، اهمیت قضیه به ظرف تاریخی رویاروئی دو نگرش در جمهوری وایمار باز می گردد، جناح اپوزیسیون دست راستی و میلیتاریستِ ضد آزادی و جمهوریت و ضد جهان لیبرال، که تمام قوای خود را برای سرنگونی و محو آن جمهوری سوسیال دمکرات معطوف ساخته بود.

یکی از علل عدم قبول دعوت دانشگاه برلین از سوی هایدگر مربوط به واقعه ای است که در منطقهٔ بادن سرشناسان ادب و فرهنگ منطقه گردهمائی را به نام “ بادنر هایمات تاگ“(۶) صورت دادند و در آن کنگره هایدگر مقاله خود را به نام „در باب وجود حقیقت“(۷)

عرضه می کند. در سخنرانی افتتاحیهٔ کنگره سخنران هاینریش برل(۸) به شرائط سیاسی آن دوره اشاره می کند، به دورهٔ آزادسازی مناطق سواحل چپ رود راین که آلمان بازپس خواهد گرفت. در واقع این مناطق را در جنگ جهانی اول آلمان به فرانسه می بازد و به عنوان غرامت جنگی به فرانسه واگذار می شود. شرکت و سخنرانی هایدگر در چنین جمعی با برگزارکنندگان و مسئولین کنگره و سخنرانی های ایراد شده در کنگره همگی نشان از جهت داری سخنان هایدگر در آن جمع دارند. مقر سازمان برگزارکنندهٔ „هایمات تاگ“ در فرایبورگ به نام فراَینیگونگ بادیشی هایمات ( اتحاد زادگاه بادنی) همراه با برنامهٔ سیاسی مشخصی بود. رئیس افتخاری این انجمن پرفسور اُیگون فیشر(۹) بود. همین فیشر مؤسسه ای به نام انستیتو انسان شناسی کایزر ویلهم (۱۰) برای ارث و نژادشناسی تأسیس می کند و مؤسسهٔ او تحقیقات و آزمایش های فجیعی روی انسانها با کمک اِس اِس (۱۱) صورت میدهد که سپس با نتایج ایدئولوژیکی خود، انسان های بی شماری را بدلیل ناخالصی نژادی و یا برآمده از نژاد پست به اجبار عقیم می کنند و از ۱۹۴۱ در اردوگاه های نازی قتل عام می کنند. در این کنگره هایدگر با فیشر آشنا شده و دوستی عمیقی میان این دو نفر بوجود می آید. فیشر سال ۱۹۳۳رئیس دانشگاه برلین بود، همان زمانی که هایدگر رئیس دانشگاه فرایبورگ می گردد و در زمان ریاست فیشر، هایدگر برای بار دوم از سوی دانشگاه برلین دعوت به اخذ کرسی تدریس می شود. رابطهٔ دوستی هایدگر با فیشر چنان بود، که هایدگر مرتباً به دیدار فیشر می رفت، از آنجا که فیشر نیز ساکن فرایبورگ بود. در ایام کریسمس سال ۱۹۶۰ هایدگر کتاب خود به نام هِبِل، دوست خانوادگی(۱۲) را با متنی به فیشر تقدیم می کند: „برای ایگون فیشر با تبریکات صمیمانهٔ کریسمس و سال نو. مارتین هایدگر“.

شرکت کننده دیگری در آن کنگره، درام نویس اُتو چور نِددِن(۱۳) سخنرانی می کند، قبل از آن کنسرتی از آکادمی موسیقی کارلزروهه به رهبری فرانتس فیلیپ(۱۴) صورت می گیرد، چور نِدِن سال ۱۹۳۱ به حزب نازی می پیوندد، او با اجرای نمایشنامه ای به نام یهودی از مالتا(۱۵) به شهرت و آوازه ای میان آنتی سمیت ها دست می یابد و سپس از سوی حزب نازی ۱۹۳۳به عنوان ادبیات جهانی معرفی می گردد. فرانتس فیلیپ به سال ۱۹۳۳ وارد حزب نازی می گردد و این فرد سرود آلمانی وطن پرستانه ای برای شکوه و عظمت کار می سراید که این سرود اول ماه می ۱۹۳۳ در اولین جشن کار حزب نازی در تِمپِلهُف برلین(۱۶) اجرا می شود.‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ شرکت کنندهٔ دیگری نقاشی بود به نام آگوست روم (۱۷) که با هایدگر عکس یادگاری گرفته و با امضاء هایدگر در مطبوعات منطقه به چاپ میرسد. آگوست روم سال ۱۹۴۰ وارد حزب نازی میشود. آغاز این سلسله سخنرانی ها با گفتاری از یوزف موسلر(۱۸)، دبیر دبیرستانی در اُفنبورگ(۱۹) ، تحت عنوان „چهره بادنی“(۲۰) صورت می پذیرد. موسلر سال ۱۹۳۴ وارد اتحادیه معلمان نازی(۲۱) میشود. هانس بلوم(۲۲) نمایشنامه „زادگاه و غریبه“ را به صحنه می آورد. او سال ۱۹۳۴ همکاری خود را با اِس اِس آغاز می کند. گروه کر آکادمی موسیقی توسط گوستاو اِتسکُرن(۲۳) هدایت میشود، او در سال ۱۹۳۳ وارد حزب نازی میشود. حضور و سخنرانی فردی به نام لئوپولد چیگلر(۲۴) تحت عنوان „اسطورهٔ قلمرو امپراتوری“ اهمیت دارد،‌ او نویسندهٔ کتاب قلمرو مقدس آلمانی ها است، که فراخوان میدهد تا قلمرو آلمانی ها به عنوان یک واحد برشونده درک شود و „سخت به این اصل ایمان داشت، که قلمرو آلمان بر فراز تمامی چرخش های تاریخی سرنوشت و رسالت آلمانی هاست. قلمرو مقدس آلمانی ها این-جهانی است و از سویی دیگر این-جهانی نیست.“ فی الواقع در این گردهمآیی بسیاری از مشاهیر نازی حضور داشتند و در میانهٔ آنها مارتین هایدگر: فریدریش موکله، نویسنده فرهنگ جهانی و رسالت روح آلمانی و صاحب کتابی به نام روح فرهنگی یهودی و مغرب زمین، ارنست کرییک، نویسنده ایده آل فرهنگی آلمانی، هر کدام به نوبه خود عضو حزب نازی میشوند.(۲۵)

استقبال از سخنرانی هایدگر قابل توجه است، زیرا که همه انتظار داشتند، که شاید هایدگر راجع به دعوتش به برلین مطلبی و یا اشاره ای کند. هاینریش برل سخنرانی هایدگر را چنین شرح میدهد(۲۶): „… یک دهقان شوارتسوالدی چه کار دارد به آسفالت برلین؟ آلمانه  عِرق وطن دارد. حالا اتفاق عجیبی می افتد. هایدگر به حضور در کنگره جواب مثبت داد و „در باب وجود حقیقت“ سخنرانی کرد. از مرتفعات یخ زدهٔ انتزاع به پایین آمد، به پایین پایین تا به زمین رسید، به ناگهان جرأت به جهشی کرد: حقیقت و واقعیت در زمین زادگاه با هم تلاقی دارند. این اعتراف مغشوش کننده حقیقی از همهٔ ما دل می برد. این پاسخی بود به دعوت به برلین.“  سال ۱۹۴۳ در فرانکفورت متن سخنرانی هایدگر „در باب وجود حقیقت“ به چاپ می رسد و به گفتهٔ خود هایدگر نشر مقاله مربوط میشود „به متن یک سخنرانی که بارها مورد بررسی قرار گرفته است.“ اصل متن سخنرانی همچنان در دسترس نیست. عین این متن و سخنرانی را هایدگر اکتبر ۱۹۳۰ در شهر بِرِمِن (۲۷) ایراد می کند، اما طبق گزارش یکی از دوستانش پتزت (۲۸) سخنرانی او دارای بخش و آهنگ وطن پرستانهٔ نهائی نبود.  قابل توجه است که پتزت در اندیشهٔ هایدگر تأکیدات سیاسی را مهم جلوه می داد، بر این مبنا که فلسفهٔ هایدگر بر هیچ انگاریی غلبه کرده که آن را، هانری دو من(۲۹) „سوسیالیست“ به طبقات منحط اختصاص داده است، طبقاتی که به نوعی الهه سازی از بی خردی تمایل دارند. همزمان هایدگر ورای پاسخ های شپنگلر، کلاگس و شلر (۳۰) گام برداشته است. پتزت تصدیق ادعای خود را در جنبش دانشجویی پیرامون هایدگر جستجو می کند و جاذبه ای که او برای نسل جوان دارد.

جریان دعوت هایدگر به دانشگاه برلین از یک جهت حائز اهمیت است. برای اولین بار هایدگر رقابت با دیگر اساتید مشهور فلسفه را تجربه می کند. با وجود دعوتنامهٔ وزارتخانه در واقع هایدگر بازندهٔ این رقابت بود؛ از طرفی دیگر سیاست های دانشگاهی جمهوری وایمار را واضح می سازد. در آن زمان ۲۳ دانشگاه در آلمان دارای بخش فلسفه بودند و برلین به خاطر وجهه اش و وسعت کلاس های درسی اهمیت بسیار داشت. مهمترین مناظرات دانشگاهی از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۳ در برلین اتفاق افتاده بود و اغلب به نفع ناسیونالیست های آلمانی به پایان رسیده بودند. با تمام اینها وزارت علوم نتوانسته بود تمام قوانین و قواعد را برای انتخاب و انتصاب استاد به اجرا درآورد. کرسی استادی که برای آن، هایدگر نیز دعوت به شرکت در جلسات انتخاب و انتصاب(۳۱) شده بود،‌ در واقع پس از مرگ استاد الهیات ارنست ترُلچ(۳۲) خالی مانده بود. طبق صورتجلسه های کمیسیون اساتید بخش فلسفه، لیست پیشنهادی به وزارتخانه به ترتیب با نام های ارنست کاسیرر، پل تیلیش، گئورگ میش و نیکلای هارتمن خاتمه می یابند. چند نفر موافق با نامبردن از هایدگر در لیست نبودند، برای مثال ادوارد شپرانگر(۳۳) استدلال آورده بود، که محبوبیت هایدگر مدیون شخصیت او و نه فلسفه اش است، که ارزش تدریس و تحصیل را داشته باشد. ماکس پلانک و ورنر یگر(۳۴) نظر به خالی گذاشتن کرسی تدریس داشتند. در نهایت رتبهٔ اول نصیب کاسیرر میشود. کمیسیون در متن ضمیمهٔ لیست اساتید پیشنهادی اضافه می کند، که بخش و دانشکده در گذشته همیشه خواهان پیشنهاد کاسیرر برای این کرسی استادی بوده است، اما با امید به اینکه نسل جوان از اساتید فلسفه برای احراز این مسند از خود شایستگی نشان دهند، تا کنون از این کار پرهیز کرده است. در این گزارش راجع به هایدگر نوشته شده است: „به تازگی نام مارتین هایدگر (استادی در فرایبورگ) بر سر زبان هاست. بر سر ارزش علمی و فلسفی کارهایش تا کنون بحث و مجادله است. بی شک او افکار خاص خود را دارد و قبل از هر چیز شخصیت توانای او به او جذابیت می بخشد. البته ستایشگران او اذعان دارند، که اغلب دانشجویانی که سر کلاس های درس او حاضر میشوند، بندرت او را می فهمند. در حال حاضر هایدگر در یک بحران فکری است که باید منتظر پایان و نتیجهٔ آن بود و آوردن او به برلین در این شرائط فاجعه بار است. البته برای خود او نیز چنین است، او که اکنون نیاز به آرامش و وقت دارد و زندگی در برلین به او نخواهد داد و مخصوصاً برای دانشجویان نیز مصیبت آور است، از آنجا که در حال حاضر کلاس های او برای دانشجویان مطمئناً تحصیل مستحکمی در اندیشهٔ فلسفی نمی بخشد ولی به شور و هیجان می آورد.“ در این زمان در وزارتخانه تغییری صورت می گیرد و آدولف گریمه (۳۵) به وزارت میرسد. او در گذشته در دانشگاه گوتینگن (۳۶) نزد هوسرل تحصیل کرده بود و به نوعی شاید خود را مدیون استاد می دید و علیرغم لیست پیشنهادی بخش و دانشکده مارتین هایدگر را دعوت به احراز کرسی تدریس در برلین می کند. آدولف گریمه تمام تلاش خود را برای ایجاد تسهیلات مادی و مالی برای جلب رضایت هایدگر می کند، از جمله حق التدریس بیشتر و یا حمایت برای یافتن خانه ای مناسب در برلین که از غوغای شهر بزرگ در امان باشد. پس از تلاش های فراوان برای کسب رضایت و جلب نظر، هایدگر دعوت برلین را رد می کند. طبق قرائن و شواهد، علت اصلی امتناع هایدگر اختلاف میان وزیر و مشاهیر حی و حاضر فلسفه در برلین بوده است. وزیر علوم، آدولف گریمه، بر خلاف نظر بخش فلسفه و امتناع هایدگر برای مدت زمانی نسبت به این امر پافشاری می کند و در نهایت هایدگر در نامه ای به وزیر چنین می نویسد: „من امروز که به آغاز کاری مطمئن رسیده ام، احساس اطمینان برای پذیرش تدریس در برلین نمی کنم، انتظاری که هم از خود و هم از دیگران دارم. حقیقتاً تنها فلسفه ای پایدار می ماند، که فلسفهٔ زمان خویش باشد، یعنی در زمانه خود قدرتمند است … آقای وزیر، از شما به خاطر اعتمادتان به من سپاسگزارم. اطمینان دارم، که شما تمنای مرا  قبول خواهید کرد، که رد دعوت شما نه به معنای انکار خواست شما باید تعبیر شود، بلکه …مبتنی بر جهان بینی، سیاست و مواضع بیرونی بوده است.“ با وجود اصرار مکرر وزیر علوم هایدگر مرتباً دعوت برای تصدی کرسی استادی در برلین را رد می کند، با این دلیل که او نیاز به گوشه نشینی و اعتزال دارد. در نهایت پس از بی نتیجگی تلاش های وزیر در ۲۰ ژانویه ۱۹۳۱ نیکلای هارتمان برای اخذ کرسی استادی دعوت میشود، در این مرحله مدتها دیگر نامی از کاسیرر نبود،‌ افراد و نیروهایی در دانشگاه قبلاً برای عدم موفقیت کاسیرر با اهداف یهودیت ستیزی فعال بودند. عملکرد غیر معمول و غیر متداول وزیر از جمله نامه نگاری او برای ارتقاء درجهٔ حقوقی و یا یافتن منزل برای هایدگر و مهمتر از همه نادیده گرفتن لیست بخش و دانشگاه سر و صدائی در انظار عمومی و مطبوعات ایجاد می کند. برای مثال در نشریهٔ منیستیشه موناتزهِفته (۳۷) نوشته شده بود: „وزیر سوسیالیست یک مرتجع فرهنگی را به برلین فرا می خواند. … بزرگترین خطر هایدگر در اینست، که فقیهی است با لباس مبدل و قدارهٔ خود را از روبسته است.“ این ماجراها ارتباط مستقیمی با افکار هایدگر برای اصلاح دانشگاه ها بعد از به قدرت رسیدن هیتلر دارد. برای انجمن های دانشجويی که براندازی جمهوری وایمار را انتظار می کشیدند، هایدگر „در خفا سلطان اندیشه“ شده بود و با توجه به این پسزمینه میتوان دریافت که چرا مناظرهٔ هایدگر با کاسیرر در داووس اهمیت زیادی داشت، از آنجا که کاسیرر در این رقابت از نظر اخلاقی پیروز از ماجرا بیرون آمده بود.

هانا آرنت (۳۸) که نزد هایدگر در این دوره تحصیل می کرد، روایات و قضاوت های بسیاری از او دارد و امکان این را بوجود می آورند، که از تحولات شخصیتی و مواضع سیاسی هایدگر در دهه سی اطلاع یابیم، این تغییرات اهمیت این برهه از زندگی هایدگر را در دیدگاه های فلسفی و سیاسی او پس از ۱۹۳۳ نشان می دهند. جوانان به شدت ناسیونالیست که از شکست در جنگ جهانی اول همچنان سرخورده بودند و نارضایتی نسبت به عقلانیت اسکولاستیکی به عنوان „ملالت بی پایان“ حاکم بود، هایدگر با حضور پرجاذبه اش برای دانشجویان برای نسل جوان جرأت می آفرید تا شروط و چارچوب اندیشهٔ سنتی را به چالش کشند. افکار و اندیشهٔ هایدگر هنوز به شکل تدریس در کلاس های درس بود و در آن زمان به صورت سیستماتیک درج و بسط نیافته بود، اما محرک نوآوری و شیوهٔ وسوسه آمیزش به نظر می آمد که چون گردابی عمل کند. به نظر میرسید که این موارد نشانه های یک انقلاب درست و حسابی در آن سالها هستند، که در خطهٔ فلسفه در آلمان چیزی جدید و برجسته بتوان ارائه داد. علاوه بر این در این جو نکاتی اضافه میشوند: اطاعت به معنای خدمت کردن „به خود موضوع“ و گیرندگی فلسفی به معنای نوید به اشتغال و تحصیل فلسفه ماوراء سمت و شغل و کار. سن و سال خود هایدگر نیز در این میان نقشی ایفاء می کرد: زمان بازگشت به فرایبورگ ۳۹ ساله و زمان تصدی ریاست دانشگاه ۴۴ ساله بود. گادامر تأثیر هایدگر بر دانشجویان را چنین شرح میدهد: „ما یک گروه بسیار کوچک و متکبر بودیم و سرمست از غرور و افتخار نسبت به استادمان و منش کاری اش. بعداً معلوم شد که در ردیف دوم و سوم شیفتگان هایدگر چه خبر است، در میان آنان که استعداد علمی شان یا کمتر بود و یا سطح علمی شان تا آن حد پیشرفته نبود. تأثیر هایدگر بر آنها مثل مواد مخدر بود … اعتراف می کنم، که علاقه ای ندارم که یکی از همکاران آن زمان هایدگر بوده باشم. همه جا سر و کلهٔ دانشجویانی پیدا میشد، که از مراد و مرشد خود تقلید می کردند، که چطور او فواق می زند و یا تف می کند.“(۳۹)

هایدگر به عنوان „سلطان در خفای قلمرو اندیشه“ رشک و حسد همکاران مسن تر خود را برمی انگیخت. در عین حال این توصیف از هایدگر می تواند نشان دهد، که همان موقع در سال های دهه سی، هایدگر خود را چگونه می دیده است. رده های ایدئولوژیکی که در ایام جوانی برای نشان دادن آبراهام آسانتا کلارا بکاربرده بود، آن قهرمان زادگاه شُووِبی اش(۴۰)، خلف قوم که دربار وین را تصاحب کرده بود و با موعظه هایش می خواست وجدان زمان را بیدار کند و „سلامت روح قوم“ را دوباره برقرار سازد، اکنون برای خود شخص هایدگر کاربرد پیدا کرده است: اکنون هایدگر „واعظ کاپوشی“(۴۱) در محراب تدریس شده بود.

 

پانوشت ها:

۱- زادگاه (Heimat) در فلسفه هایدگر مفهوم خاصی است و به همین جهت بازگشت و یا ترک زادگاه، تعبیر و یا تأثیر سیاسی و اجتماعی نیز بهمراه دارد.

۲- Davos شهرستانی در سوئیس

۳- Ernst Cassirer

۴- T. Cassirer, Aus meinem Leben mit Ernst Cassirer, New York, 1950, S. 165

۵- G. Schneeberger, Nachlese zu Heidegger, Bern, 1962, S. 4

۶- Badener Heimattag – Kongreß der führenden Badener in Wissenschaft, Kunst und Wirtschaft, Karlsruhe – 11.-14 Juli 1930. گردهم آیی زادگاه بادنی – کنگره بزرگان علم، هنر و اقتصاد منطقه بادن برگزار شده در شهر کارلزروهه از ۱۱ تا ۱۴ ژوئیه ۱۹۳۰. هایمات تاگ تحت الفظی به معنای روز زادگاه است، اما تاگ به معنی وقت و قرار بوده است، یعنی زمانی که عده ای به هم وعده نشست و ملاقاتی داده اند. به همین دلیل به مجلس شورای آلمان بوندستاگ Bundestag گفته میشود.

۷- Vom Wesen der Wahrheit

۸- Heinrich Berl

۹- Eugen Fischer

۱۰- Kaiser-Wilhelm-Institut für Anthropologie

۱۱- SS مخفف Schutzstaffel (گردان حفاظت) است و یکی از وحشی ترین سازمان های حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان در جمهوری وایمار بود که خود هیتلر تأسیس کرده بود. نمونهٔ چنین دستجاتی در ایران امروز لباس شخصی ها هستند. اداره امور کوره های آدم سوزی به عهدهٔ همین گروه اس اس بود.

۱۲- Hebel, der Hausfreund این اثر هایدگر با اتکاء به زندگی و شعر شاعری آلمانی به نام یوهان پیتر هبل Hans Peter Hebel نوشته شده است.

۱۳- Otto zur Nedden

۱۴- Franz Philipp رهبر ارکستی از آکادمی موسیقی کارلزروهه Karlsruher Musikakademie

۱۵- Der Jude von Malta

۱۶- Berlin Tempelhof این محله ای از شهر برلین است، که در آن فرودگاه قدیمی برلین واقع است و به خاطر برگزاری تظاهرات و میتینگ های سیاسی هیتلر شهرت یافته بود.

۱۷- August Rumm

۱۸- Josef Mussler

۱۹- Offenburg

۲۰- Das badische Gesicht

۲۱- NS-Lehrerbund

۲۲- Hans Blum

۲۳- Gustav Etzkorn

۲۴- Leopold Ziegler نویسنده کتاب Das heilige Reich der Deutschen (قلمرو مقدس آلمانی ها)

۲۵- Friedrich Muckle (Die werdende Weltkultur und die Mission des deutschen Geites, Der Geist der jüdischen Kultur und das Abendland), Ernst Krieck (Das deutsche Bildungsideal)

۲۶- Heinrich Berl, Gespräche mit berühmten Zeitgenossen, Baden-Baden, 1946, S. 67.

شوارتزوالد Schwarzwald منطقه ای وسیع و جنگلی در جنوب آلمان که اکنون در ایالت بادن وورتنبرگ قرار دارد. و مراد از دهقان شوارتزوالدی هایدگر است.

اَلِمانه Alemanne به یکی ز اقوام ژرمن اطلاق می شود که عمدتاً در مناطق ساحلی رود راین و در جنوب رود مآین سکنی داشتند. کلمه آلمان نیز از همین ریشه می آید، چونکه فرانسویان با همین نام آنان را می خواندند.

۲۷- Bremen

۲۸- Heinrich Wiegand Petzet

۲۹- Henri de Manروان شناس اجتماعی بلژیکی که با آلمان نازی هنگام اشغال بلژیک همکاری داشت، پس از جنگ به ارنست یونگر و „حلقۀ“ او می پیوندد. همین فرد در سال های اقامتش در برلین ۸-۱۹۰۶ در محیط های سوسیال دمکرات آلمان در رفت و آمد بود و با مشاهیر سوسیال دمکرات و کمونیست آلمان معاشرت خیلی نزدیک و سیاسی داشت.

۳۰- Spengler, Klages, Scheler

۳۱- در آلمان برای احراز کرسی استادی باید اساتید خود را به دانشگاه معرفی کنند و از آنها برای برگزاری کلاس درسی نمونه وار دعوت میشود، که معمولاً یک جلسه سخنرانی و گفت و شنود است. پس از انتخاب استاد او به وزارت علوم پیشنهاد میشود. در برخی موارد وزارت علوم از اساتید دعوت می کند، آنگاه باید از سوی کادر علمی بخش و دانشکده مربوطه مورد تأیید علمی قرار گیرد. به همین سبب مشاهیر نیز همفکران خود را در بخش و دانشکده ای که هستند، دعوت به همکاری دانشگاهی می کنند. با احراز کرسی تدریس در هر سطحش از استادیار تا استاد ممتاز همگی کارمند دولت هستند و از مزایای آن از جمله عدم امکان اخراج آنها بهره مند میشوند.

۳۲- Ernst Troeltsch

۳۳- Eduard Spranger

۳۴-Max Planck, Werrner Jaeger

۳۵- Adolf Grimme

۳۶- Göttingen

۳۷- Monistische Monatshefte, 15. Jahrgang, Juni 1930, S. 109ff..

 ۳۸- Hannah Arendt

۳۹- Ch. Bloch, Die SA und die Krise des NS-Regimes, Frankfurt am Main, 1970

۴۰- schwäbisch یا شُووِبی صفتی است برای منطقه و مردمی در جنوب شرقی  آلمان به نام  شُوآبن Schwaben که لهجهٔ خاص خود را دارند و به شدت کاتولیک هستند و به داشتن صفات خاصی مشهورند، از جمله انضباط در کار، صرفه جویی تا مرز خست، عبوس بودن و … البته این صفات بیشتر جنبهٔ آوازه و شهرت دارد تا واقعیت.

۴۱- واعظ کاپوشی Kapuzinerprediger یا Ecclesiastes  Capuchin یا le prédicateur des capucins به راهبان کاتولیکی گفته میشود که ردای خاص خود را به تن دارند و موی وسط سر خود را می تراشند و کلمه کشیش نیز در زبان فارسی از همین کلمه گرفته شده است و نوع پخت قهوه مشهور کاپوچین نیز از همین راهبان می آید.