پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)
– پیدایش مذهب شیعه
جمله ای است که به ناپلئون بناپارت منسوب میشود و گاهاً گوینده را ولتر می دانند: „تاریخ دروغی است، که ما بر سر آن به توافق رسیده ایم.“ نمونهٔ بارز و نادر و عینی این سخن نفیس را می توان در تاریخ تشیع یافت.
از همان روز فوت پیغمبر اسلام، محمد (۸ مارس۶۳۲ م. –۱۸خرداد ۱۱ه.) ، اختلاف و ستیز بر سر جانشینی او آغاز شد و در عمل اکثریت به اتفاق به خلافت نظر دادند یعنی رجوع به انتخاب مردم اهالی مدینه و اقلیتی شامل چهار نفر: ابوذز غفاری، مقدادبن الاسود، سلمان فارسی و عبدالله بن سبا طرفدار وراثت بودند و از این رو خلافت را حق علی، پسر عموی محمد دانستند و از آن زمان شیعهٔ علی یعنی حزب و یا فرقهٔ علی تکوین یافت.
اختلافات درونی مسلمانان عرب زمینه رشد جریان سیاسی شیعه علی را فراهم ساختند. پایه گذار اول تشیع در واقع عبدالله بن سبا بود، مردی بسیار مطلع از ادیان مختلف و اهل یمن. در تاریخ اسلام هر آنچه که به مذاق مسلمانان خوش نیآید، منشاء آنرا در یهودیان جستجو می کنند، پیدایش شیعه نیز از اینرو امری مستثنی نیست و بدعت تشیع را در سابقهٔ یهودیت و خانوادگی عبدالله بن سبا دانسته می شود، حال آنکه تاریخ پیدایش و رشد تشیع داستانی کلاً متفاوت و بدور از ریشهٔ خانوادگی عبدالله بن سبا دارد. اینگونه ضدیت و اتهام دائمی از جانب مسلمانان بر علیه مسیحیان وجود ندارد که در ضدیت با یهودیان هست، اگرچه مسلمانان نسبت به مسیحیان نیز در قلمرو خود در سال های آغازین اسلام خوش رفتاری به خرج نمی دادند. در هر حال عبدالله بن سبا را در واقع بنیانگذار شیعهٔ غالی ( „کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد درگذشته باشند“ لغت نامه دهخدا) می توان خواند، و بسیاری از گفته های او درمورد علی و ابرمرد خواندن او در تمام فرقه های شیعه وجود دارند، مبالغه در مورد علی و خاندان او و آنان را ملقب به ائمهٔ اطهار کردن و برای آنان قوای مافوق بشری قائل شدن در همهٔ فرق شیعه وجود دارند. بر خلاف ادعاهای راویان و روحانیت شیعه در طول سال های خلافت ابوبکر و عمر رابطهٔ علی و خلفا با یکدیگر به هیچ عنوان، و یا به گونه ای غیر متعارف،کدر و خصمانه نبود. حتی علی در مقام مشاور با دو خلیفه همکاری می کرده است. نمونه های بارز آن تلاش علی برای تغییر نظر عمر به عنوان خلیفه در شرکت مستقیم در جنگ با ایرانیان می باشد و یا اینکه علی نام عمر را بر فرزندش با صهبا می گذارد و یا اینکه پسرانش حسن و حسین تحت فرماندهی خلیفه در جنگ با ایرانیان شرکت می جویند. مهمتر از همه از دید عشیرتی قریش، ازدواج ام کلثوم دختر علی و فاطمه با عمر است. نباید فراموش کرد که عمر نیز پدر زن محمد، حفصه بود. همین همسر محمد در جمع آوری قرآن تلاش مؤثری داشت و در اختلاف میان عایشه و علی جانب عایشه را گرفت و به شرکت در جنگ جمل بر علیه علی نیز بی رقبت نبود، اگر برادرش نظر او را تغییر نداده بود. اصرار و تقلب در واژگون جلوه دادن رابطهٔ علی با خلفا علل سیاسی داشته، که در چند قرن بعد از آن زمان باید جستجو کرد. تقریباً تمامی روایات شیعه از دوران این چهار خلیفه دهه ها و قرن ها بعد ساخته و جعل شده اند. اگر تاریخ و فقه شیعه از این روایات جعلی پاکسازی شوند، از کتابخانهٔ شیعه تنها کتابی نحیف و یک جلدی بیش باقی نمی ماند.
خصومت ایرانیان با ابوبکر و عمر در طول تاریخ شکل و هیئت مذهبی به خود گرفته است، حال آنکه قابل درک است که دشمنی ایرانیان مخصوصاً با عمر را باید در شکست آنان در دوران خلافت و تحت فرماندهی نظامی عمر جستجو کرد. لقب امیرالمؤمنین ابداع عمر بوده است که به خود اطلاق کرد و در شیوهٔ کشورداری جانب اقتدار و اعمال قدرت را گرفت. میتوان بر اساس شواهد و مدارک تاریخی دوران عمر را دوران گسترش و توسعه بزرگ اسلامی دانست که عمر با استفاده از الگوهای ایرانی و رومی دستگاه حکومتی را بنا گذارد. او سرانجام به دست پیروز اهل نهاوند مشهور به ابولؤلؤ، یک غلام ایرانی مسیحی در ۲۶ ذی الحجه ۲۳ ه. (۱۵آبان ۲۳ خ. – ۶ نوامبر ۶۴۴ م.) به قتل میرسد. انگیزه قتل عمر به بی توجهی او در مقام خلیفه به شکایت پیروز نهاوندی باید مرتبط دانست، که ابولؤلؤ از مالیات سنگین حاکم بصره مغیره بن شعبه به خلیفه شکایت برده بود. عمر قبل از مرگ دستور به تشکیل شورایی برای انتخاب جانشین و خلیفه جدید می دهد، او نیز همچون بسیاری از سیاستمداران بزرگ به دوران بعد از خود نیندیشیده بود. محل دفن عمر در کنار محمد و ابوبکر در شهر مدینه است.
بعد از مرگ عمر، عثمان به خلافت انتخاب میشود و او نیز به قتل میرسد. عثمان از سال ۲۳ تا ۳۵ هجری قمری (۶۴۴ تا ۶۵۶ میلادی) به مدت ۱۲ سال حکومت کرد. بعد از قتل عثمان در ادامهٔ شورش بر علیه خلیفهٔ اسلامی، علی به خلافت رسید. رابطهٔ علی با عثمان به دلیل سیاست های اشرافی خلیفه به سردی گراییده بود، چرا که علی مخالف اشرافیت گرایی حاکم بر بیت خلیفه و دارالحکومهٔ عثمان بود، اما این باز به معنای دشمنی نیست و بیشتر نقش انتقاد و دورکشی از خلیفه را داشته تا ستیز و یا تلاش برای براندازی عثمان. طرفداران خلافت علی بطور عمده از انصار بودند، همان ساکنین اصلی مدینه، که به محمد پناهندگی سیاسی دادند و بعداً مسلمان شدند. جمعیت بزرگ ساکن مدینه از یهودیان بودند، که در ابتداء نسبت به مهاجرت محمد بی تفاوت بودند، اما بعد از استقرار و استحکام مهاجرین در یثرب، (نام اصلی مدینه)، آنچنان مورد ایضاء و آزار و ترور شبانه روزی مهاجرین مسلمان قرار گرفتند، که در نهایت از یثرب یا مدینه فرار کرده و مسلمانان مهاجر خانه و امورال آنان را تصاحب کردند. طلحه رقیب انتخاباتی علی بود که هواداران عمده او از اهالی مصر بودند. طرفداران علی، مشخصاً از کوفه و به رهبری مالک اشتر و اولین افرادی بودند که با خلیفه جدید „بیعت“ کردند. در تمامی این دوران از زمان آغاز اسلام همواره میان مهاجرین و انصار دو دستگی وجود داشته و در واقع آنان دو قطب قدرت سیاسی در زمان پیدایش اسلام را تشکیل می دادند و بسیاری از کشمکش ها و یا برد و باخت های سیاسی در تاریخ اسلام حتی تا حاکمیت عباسیان را می توان در رقابت های سیاسی و اقتصادی میان مهاجرین و انصار جستجو کرد.
علی در زمان خلافتش تلاش بر رفع آثار اشرافیت گرایی دوره عثمان داشته و از همین رو سیاست های اتخاذ شده از سوی او شرائط سیاسی و بحرانی مرکز خلافت را نه تنها آرام نساخت بلکه با سیاست های تند خود و برکناری بسیاری از عوامل حکومتی از دورهٔ عثمان بحران را شدیدتر کرد. مهم ترین دشمن خلافت علی معاویه بود، که از اقوام عثمان و فرماندار منطقهٔ مهمی از خلافت اسلامی یعنی شام بود و او از بیعت با علی سرباز زد. جالب توجه است، که دشمنی شیعیان با معاویه بسیار کمرنگ تر از خصومت با ابوبکر و عمر است، حال آنکه اگر در دشمنی با علی یعنی سمبل تشیع مقام اولی برگزیده شود، بی شک نصیب معاویه خواهد شد.
علی تنها با امویان از سر ستیز برنیآمد. علی در سیاست های مالی و اقتصادی خود افراطی بوده و توجهی به تحمل اجتماعی و یا عکس العمل به این تغییرات نمی کرد. یکی از عوامل شکست سیاست های علی در حوزه های کشورداری و اقتصادی افراط عملی او بود و مهمترین دلیل برای مخالفت با علی سرباز زدن او از تعقیب و مجازات قاتلان خلیفه سوم بود، یکی از مهمترین مخالفین علی عایشه، همسر محبوب محمد و دختر ابوبکر خلیفه دوم بشمار می آید، که در دشمنی و دشنام از سوی شیعیان جایگاه خاص و بی مثالی دارد. شیعیان فراموش می کنند که اگرچه عایشه مخالف علی بود اما همسر محبوب پیغمبر اسلام بوده و از سوی محمد به حمیرا به معنای زن سپیدچهره و گلگونه ملقب بود و البته زیبارویی عایشه نیز حتی در زمان محمد از سوی اقوام باده نشین دردسرساز می شود (ماجرای افک). دردسرساز بودن زیبایی عایشه به جایی رسید که به او اتهام زنا با صفوان زده شد، زمان گم شدنش در صحرا بعد از جنگ با طایفه مصطلق، از آنجا که صفوان او را در بیابان یافته و سوار بر مرکب شتر خود به مدینه بازمیگرداند. اینگونه اتهامات و تشنجات تنها در تاریخ اسلام وجود ندارند، که ظاهراً جنسی هستند اما اهداف سیاسی را دنبال می کنند، در همگی اینگونه حوادث تاریخی نشانی از نازل بودن سطح فرهنگ آن دوره و در کل ضدیت با زن نمایان می شود. در هر حال خصومت شیعیان با عایشه و طعن و لعن زن محمد درست قطب مقابل فاطمه دختر محمد را میسازد، به همان میزان که شیعیان با عایشه دشمنی می ورزند، دختر پیامبر یعنی فاطمه را مقدس شمرده و از او اسطوره ای بی همتا ساخته اند. جایگاه فاطمه نیز در تشیع بی همتا است: دختر پیامبر اسلام، مهمترین همسر در میان ۹ همسر ابرمردی چون علی، مادر دومین و سومین امامان شیعه و مادر زینب که در بارگاه یزید از برادر مقتول خود یعنی حسین دفاع می کند. در واقع از فاطمه الگویی مقدس و الهی برای زن در تشیع ساخته شده است تا سر حد پرستش، یک نمونه نازل آن را در هوچی گری های ایدئولوژیکی علی شریعتی می توان یافت، او „استدلال“ در مشروعیت پرستش رب النوعی به نام فاطمه را با این سخن به اتمام می رساند: „فاطمه فاطمه است.“ همگام با اسطوره سازی از فاطمه از این خانواده نیز نمونه ای برای یک خانواده مقدس و شیعه ساخته شده است. یکی از داستان هایی که شیعیان با تندی و خشم از آن یاد می کنند، اختلافات مالی و ارضی میان فاطمه و خلیفه اول ابوبکر است، که خلیفه تصاحب ملکی پرمحصول به نام فدک از سوی فاطمه را مشروع نمی داند و آن ملک که منبع درآمدی برای فاطمه و علی محسوب میشد را به بیت المال باز می گرداند و بر این اساس فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر کینه ورزی داشته است.
در دوران سی ساله و اولیهٔ اسلام (۱۱ تا ۴۱ ه.) میان حکومت و روحانیت هیچ فاصله ای نبود و در واقع هنوز قشر و یا طبقه روحانی بوجود نیامده بود و تفاوتی میان رهبران سیاسی، نظامی و دینی اسلام وجود نداشت، از آنجا که همگی نتیجهٔ اتحاد قبایل صحرانشین حجاز بودند و بلاواسطه از پیغمبر اسلام تبعیت می کردند و همگی به نوعی مسلمان دسته اول محسوب می شدند. توسعه و گسترش قلمرو اسلام، از جمله هجوم نظامی به ایران از سال ۱۲ ه. (۶۳۳ م.) از زمان ابوبکر آغاز شد. با گسترش قلمرو اسلام و تصرف سرزمین های خوش آب و هوا تر و پرمحصول، مسلمانان را در وضعیتی جدید قرار داد. ادارهٔ حکومتی در حال گسترش، دیگر به منطقهٔ بی آب و علف حجاز ختم نمی شد و دستورات خلیفهٔ اسلام ابعاد بسیار گسترده ای به خود گرفته بود. فتوحات اسلامی و پیروزی بر سرزمین های مجاور از جمله ایران بر خلاف تبلیغات وسیع روحانیت شیعه، به راحتی صورت نپذیرفتند و نبردهای سختی میان ایرانیان و اعراب صورت گرفتند، اما آنچه مسلم است، سقوط نهایی ساسانیان در سال ۳۱ ه. صورت گرفت. نواحی بلخ، زابلستان، کابل و تمامی نواحی مازندران و گیلان امروزی (دیلم، گیلان و طبرستان) به تصرف اعراب درنیآمدند. در آن درگیری های نظامی پسران علی، حسن و حسین شرکت مستقیم داشتند. اعراب مسلمان قصد فتح خراسان، طبرستان و حمله به گرگان را داشتند (تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۱۱۶)، که با مقاومت شدید مردم محلی روبرو شدند و مسلمانان نیز از کشتار و قتل عام های مکرر مثلاً در شهر تمشیه در کناره های جنوب شرقی دریای خزر فروگذار نبودند. تنها برای مثال، بلخ در سال ۸۹ ه. به تسخیر اعراب مسلمان درآمد. تصور اینکه مردم ایران به اعراب مسلمان به خاطر فتح سرزمین شان دسته گل هدیه داده باشند بدور از واقعیت هر زد و خورد نظامی می باشد. بر خلاف تصور شیعیان از امام سوم خود، که نزد آنان دارای مرتبهٔ رب النوعی شده است، او به مردم غیر عرب نگاهی عشیرتی داشته است. „حسين بن علی امام سوم شيعيان میفرمايد:ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب هستند. روشن است كه هر عربی از هر ايرانی بهتر و والاتر و هر ايرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ايرانی ها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد. زنانشان را بفروش رسانيد و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.“ (حاج شيخ عباس قمی، سفينه البحار و مدينه الاحكام و الآثار، ۱۳۷۷، ص۱۶۴) البته روحانیون برای بی اعتبار کردن این سند، می گویند، از امام صادق است و نه امام حسین، اینان مرتکب عذر بدتر از گناه می شوند. یا مثلاً حسین که الگوی شهادت در میان شیعیان بزرگترین شخصیت فرهنگ شهادت را می سازد، از سوی پدرش مأمور محافظت از عثمان هنگام درخواست خلیفه از علی برای حمایت در مقابل توطئه بر علیه او می شود، به تعبیر امروزین محافظ شخصی ((Bodyguard.
شکست ایران در مقابل اعراب مسلمان و عواقب آن دلائل متعدد داشته و تاریخ ایران را بطور کل دگرگون کرد. گرویدن ایرانیان به اسلام قرن ها به طول انجامید و بدون مقاومت های محلی در ولایت های مختلف نیز صورت نگرفت. به مرور زمان اشراف محلی و نظامیان اسلامی منافع مشترکی در میان خود دیدند، از جمله اشراف محلی و زمینداران برای عدم پرداخت مالیات به نام جزیه (در واقع همان گزیت به معنای خراج و مالیات است، که غیرمسلمانان پرداخت می کردند) و حفظ و حراست از اموال خود در مقابل تهاجم و تصرف مهاجمین مسلمان بمرور زمان به اسلام گرویدند و از طرفی فرماندهان نظامی مسلمان عرب برای محکم ساختن پایه های حیطه نفوذ خود با اشراف محلی هم حرف و هم هدف شدند. در مجموع شکست نظامی ایران از اعراب مسلمان به معنای گرویدن سریع ایرانیان به اسلام و یا آنچه را که علمای اسلامی و شیعی همواره تبلیغ کرده اند، نیست، که ایرانیان با آغوش باز به استقبال مهاجمین خود شتافتند، مخصوصاً که مهاجمین مسلمان عرب دل به خراج و یغما از امپراتوری ثروتمندی در یک قلمرو بسیار وسیع بسته بودند. فتوحات مسلمانان تنها به تصرف و یا تخریب قلمرو دشمن ختم نمی شد، بلکه طبق سنتی که محمد برجای گذاشته بود، خانواده و خاندان مغلوب نیز جزء غنائم جنگی محسوب می شدند، به همین دلیل دختر یزدگرد سوم سهم حسین و نتیجهٔ آمیزش آنها نیز فرزندی به نام علی (متولد ۵ شعبان ۳۸ ه. ق.-۴ ژانویه ۶۵۹ م.) میشود، که در میان شیعیان به زین العابدین و یا امام سجاد مشهور است. نارضایتی عمومی ایرانیان از حکومت ساسانیان و فشارهای مداوم مغان زرتشتی که مخالفان خود را با بی رحمی از میان می بردند، مزید بر علت شده و باعث میشود تا ایرانیان از خود عدم مقاومت و یا حتی انفعال در مقابل مهاجمین مسلمان و معتقد نشان دهند.
تاریخ شیعه تاریخ انشعابات سیاسی و فرقه سازی است. در هر دوره و با مواجهه با هر بحرانی فرقه ای ظهور می کند. وجه مشترک فرقه های شیعه در آنست که ظاهراً از سر اختلاف مذهبی بوجود می آیند و ظاهراً باز از سر اختلاف مذهبی از میان می روند. واقعیت تاریخی آنها در اعمال قدرت، سیاست های کلی و اختلافات اقتصادی نهفته است. یکی از مهمترین فرقه های انشعابی خوارج هستند، که پس از پیروزی علی بر معاویه با سیاست های او در مقابل امویان از او جدا شده و نهضتی مذهبی برای خود تشکیل دادند. از زمان پیدایش این نهضت تنها به طرفداران خاندان علی لقب شیعه داده میشود. خوارج نهضتی بسیار متعصب و بنیادگرا را بوجود آوردند که با تصورات خاص خود نسبت به عدالت و مساوات به جدال با قدرت های مرکزی رفتند. علی که همچنان خلیفه محسوب میشد، بدست یکی از همین خوارج مجروح شد و پس از چند روز در اثر جراحت بزرگ فوت شد. قاتل او ابوملجم مرادی به وضع فجیعی به دست پسر علی، حسن به قتل رسید. بر اساس نوشته مسعودی مورخ شیعی در کتاب مروج الذهب: „ابن ملجم لعنه الله علیه را بکشتند، عبدالله بن جعفر [برادرزاده علی و شوهر زینب دختر علی] گفت، بگذارید من دل خود خنک کنم، دست و پاهای او را ببرید و میخی سرخ کرد و به چشم او کشید، … و در حصیر پیچیدند و نفت مالیدند و آتش در آن زدند و بسوخت.“ (ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مُروجالذَهَب و معادنالجواهر، (فارسی: مَرغزارهای زر و کانهای گوهر) تهران، ۱۳۴۴، ج۱،ص۷۷۵) حال آنکه اگر به سنت اسلام زمان محمد بازگردیم، هیچیک از این اعمال شنیع حسن امام دوم شیعیان اسلامی نبوده و مستوجب مجازات می بودند. سپس حسن که ادعای خلافت داشت، عملاً چند ماهی بیش خلیفه نبود و با گرفتن مبلغ زیادی پول و املاک بسیار وسیعی در مدینه و با توجه به اینکه طرفدارانی نیز نداشت که حاضر به جنگ با قدرت مرکزی در شام باشند، از ادعای خلافت صرفنظر کرد،. زندگی خصوصی اش در مدینه و رابطه اش با زنان برای تاریخ نگاران این دوره بحث برانگیز است و شیوه زندگی او با سلوک او در زمان حیات پدرش نیز تفاوتی نداشت، تا جائیکه علی مردم مدینه را از دادن همسر به پسرش حسن برحذر می داشت. پس از فوت علی، همچنان خوارج و شیعیان مخالفان عمدهٔ سیاسی خاندان اموی باقی می مانند. برای ایرانیان قبل از آنکه مسلمان و یا غیر مسلمان باشند، یکی از تاریک ترین دوران تاریخی با حکومت و خلافت امویان آغاز می گردد. از دید امروزین حکومت امویان را می توان حکومت شوونیستی عرب خواند و ایرانیان با خشن ترین رفتار سیاسی و اقتصادی روبرو شدند. رابطهٔ ایرانیان و امویان رابطهٔ اسیر جنگی و فاتحان بود و طبیعی است که این رابطه خود را در ابراز همبستگی با دیگر مخالفان رژیم اموی مثل حسین و در موضعگیری نسبت به ماجرای کربلا خود را نشان می دهد.

– شیعه پس از علی
وقایع، اسناد، شواهد و قرائن تاریخی همگی نشان از این دارند، که مذاهب و فرقه های اسلامی در ایران همگی دوران عروج و افول داشته اند و بسیاری از مذاهب و بیش از همه مذهب شیعه دارای انشعابات بسیار زیادی شدند و مهمترین سلاح همگی بر علیه یکدیگر تکفیر و اتهام به شرک و بدعت بوده است. مذهب خوارج که امروزه در ایران نام و نشان قاتلین علی را بهمراه دارد در طول دو سده در جنوب ایران مذهب عمدهٔ مردم بوده است. در مجموع می توان گفت که تا حاکمیت صفویه در ایران اکثریت مردم ایران یا مسلمان نبودند و یا اگر مسلمان بودند سنی مذهب بودند. امروزه وقتی از تشیع در ایران یاد میشود، بیش از هر چیز منظور تشیع دوازده امامی است، که امام آخر و دوازدهم آنان در غیبت بسر میبرد و هیبتی مشابه مسیح را یافته که روزی دوباره ظهور خواهد کرد. البته رسیدن تشیع به این مرحله خود داستانی بسیار اسطوره ای داشته و مملو از روایات شگفت انگیز است. بارزترین مشخصهٔ امامت ریشهٔ وراثتی آن است، تنها از پدر به پسر. روحانیت شیعه تلاش های بسیاری اما بیهوده تا کنون به خرج داده است، که نگرش ایرانی به امامان شیعه و منشاء سیستم پادشاهی موروثی در اندیشهٔ امامت را نفی و خنثی سازد.
یکی از علل پیشرفت تشیع در ایران رفتار سیاسی امویان نسبت به „موالی“ بود. موالی نسبتی است که به ایرانیان اسلام آورده داده میشد و به معنای بنده است. تبعیضات اقتصادی و اجتماعی و فشارهای مالی و اخذ مالیات های سنگین در میان سکنهٔ قلمرو اسلامی سبب نارضایتی عمومی، خاصه در میان ایرانیان نسبت به امویان شده بود. البته نارضایتی کلی گهگاه به شورش های منطقه ای تبدیل میشد. در زمان خلافت علی نیز وضع شورش ایرانیان و نارضایتی از زمان خلافت عثمان ادامه داشت، مثلاً شورش مردم استخر که به فرمان علی سرکوب شد. خراسان طغیان کرد و نیشابور نسبت به خلیفه علی سرکشی کرد و از پرداخت جزیه و خراج سرپیچی کرد و همه این طغیان های منطقه ای را علی با خون ریزی فرونشاند. برای آرام کردن ولایات فارس و کرمان علی فرماندهی به نام زیاد بن ابیه را به آن دیار روانه کرد، همگی حاکی از آشوب، نارضایتی و شورش هستند.
از آنجا که شیعیان نوید رهائی از شرائط دشوار زندگی را تبلیغ می کردند، مورد استقبال در ایران و پیش از همه در عراق قرار گرفتند. در قلمرو اسلامی تحت حاکمیت امویان، عرب بودن شاخص اول و نشان برتری نسبت به دیگران حتی دیگر مسلمانان محسوب میشد. با مرگ معاویه اختلاف بر سر خلافت باز اوج می گیرد و حسین پسر دوم علی پس از اعلام حمایت از طرف مردم کوفه بر علیه یزید، پسر معاویه شورش می کند و در منطقه ای خشک و بی آب و علف به نام کربلا او و همراهانش قتل عام می شوند و بازماندگان خانوادهٔ حسین به دمشق نزد یزید خلیفه اموی برده میشوند و او آنها را برای بازگشت به مدینه رها می سازد. نکته ای که از سوی شیعیان مورد توجه قرار نمی گیرد، وابستگی خانوادگی همراهان حسین است، که اکثریت آنها برادران ناتنی و اقوام حسین بودند، حال آنکه چنان وانمود می شود که عده ای مسلمان با حسین همراهی کردند. حرکت حسین از مدینه به سوی عراق در واقع به نیت بدست گرفتن قدرت خلافت اسلامی بوده و محاسبهٔ حسین تنها بر اساس حمایت و ابراز وفاداری مردم کوفه نسبت به او صورت می گیرد. هنگامیکه او از انصراف مردم کوفه نسبت به پشتیبانی و حمایت سیاسی خود باخبر میشود، قصد بازگشت به مدینه را می کند و به فرماندهان نظامی یزید پیشنهاد خلع سلاح خود را می دهد، اما خلافت امویان به چند دلیل حاضر به قبول تسلیم حسین نمی شود، امویان می دانستند، که اگر حسین به مدینه بازگردد، با تأمین قوا مجدداً دست به قیام بر علیه شام خواهد زد و اگر حسین مورد عفو واقع شود، باید انتظار قیام های دیگر را کشید، نباید نادیده گرفت، که شورش حسین بر علیه خلیفهٔ اموی در شام تنها قیام مسلحانه در آن زمان نبود، بلکه یکی از دهها تقابل نظامی بود، که یزید در هم کوبیده بود. خشونت امویان و شوونیسم حکومتی آنها گذشته از بازی های قدرت سیاسی قربانی های فروان گرفته بود و یکی از این قربانی ها، حسین و اقوامش بودند، تنها اهمیت این قتل عام را می توان در مقایسه با دیگر شورش های آن دوره خویشاوندی حسین با محمد پیغمبر اسلام و علی خلیفهٔ چهارم مسلمانان دانست. ابراز همدردی، احساس هم سرنوشتی و تقدس مظلومیت حسین از سوی ایرانیان هرگز در زمان حادثه و واقعهٔ کربلا صورت نگرفت، بلکه چند قرن بعد است که کربلا و قتل حسین و یاران او به یکی از مبانی تشیع بدل میشوند. کربلا و امام شهید برای شیعیان سمبل قیام و عدالتجویی موالی میشود و بیش از هر چیز مظلوم واقع شدن حسین و همراهانش در نزد ایرانیان همواره نقطه قوت بوده است، چرا که در فرهنگ ایرانی مظلومیت یک امتیاز محسوب میشود. پس از این واقعه چند شورش دیگر برای „خون خواهی حسین“ صورت می گیرد و طبعاً مسألهٔ جانشینی حسین نیز مطرح میشود. این بار شیعه باز دچار انشعاب میشود. داستان کربلا که به حماسه و افسانه ای تبدیل گشته است، یکی از پر دروغ ترین حوادث در تاریخ شیعه است. قیام مسلحانه ای بوسیلۀ اعضای یک خانواده بر علیه قدرت مرکزی که سرکوب می شود را روحانیت شیعه با اضافات بی پروای دروغین خود تبدیل به داستانی تراژیک کرده، که می توان آنرا با تراژدی های اسطوره ای یونان مقایسه کرد.
یکی از قهرمانان اسطوره ای ماجرای کربلا، برادر ناتنی و جوان تر حسین، عباس است. او نیز در کنار چهار برادر تنی و دو برادر ناتنی خود در ۳۵ سالگی در کربلا به قتل رسید. مادر او ام البنین بود. عباس در روز عاشورا شخصیتی اسطوره ای می یابد و به همین دلیل القاب متعددی نیز کسب می کند. یکی از القاب او قمر بنی هاشم است، همین لقب نشان دهندهٔ اوج عربیت و نگاه عشیرتی به اختلافات سیاسی در سه سدهٔ اول اسلام است، عباس برای خاندان هاشم از طایفهٔ قریش در حجاز شبه جزیره عربی کره ماه یا مهتاب میشود. البته ریشهٔ اینگونه القاب را باید در چندین سدهٔ بعد و در دستگاه های لغت سازی تعزیه ها جستجو کرد. در خصوص سرگذشت واقعی و مستند این قهرمان افسانه ای شیعه بدرستی نمی توان سخن گفت. سرنوشت او در کربلا را می توان از دو منبع تاریخی بر گرفت، تاریخ طبری و آثار بلاذُری. که در هیچکدام اینگونه که در مورد عباس در روایات شیعه سخن گفته میشود، شرح و بسطی وجود ندارد. طبری نیز به نوبه خود توضیحات مشروحی را به نقل از ابو مخنف صاحب کتاب مقتل الحسین(تاریخ نگار شیعه، اهل کوفه و درگذشته به سال ۱۵۷ ه.) آورده است ولی باز این افسانهٔ عباس، قمر بنی هاشم و علمدار حسین، باب الحوائج و سقای کربلا وجود خارجی نمی یابد. سنگ بنای قهرمان پروری از شخصیت عباس بدست شیخ مفید (ذی القعده ۳۳۶- رمضان ۴۱۳) یعنی در سدهٔ چهارم تاریخ اسلام و با فاصله ای سیصد ساله از ماجرای کربلا (۶۱ ه. ق.) گذاشته می شود. شیخ مفید که وارث کتابخانهٔ عظیمی در دوران خاندان شیعه و ایرانی بویه میشود، از عباس به عنوان سقا به معنای آب دهنده یاد می کند. از این شخصیت افسانه ای شیعه تا آنجا تجلیل به عمل می آید، که روز نهم محرم، تاسوعا ( نهم عدد شمارشی از تسعه، عدد نه به عربی)، به یادبود او عزاداری مفصلی هر ساله میشود، بسیاری از نشان های اسطوره ای شیعه به شخصیت و سرنوشت او باز می گردد: سفره حضرت عباس، نذرهای متعدد به نام او، سقاخانه و یا دست به معنای دست بریدهٔ عباس هنگام مأموریتش برای آب رسانی به یاران حسین که تحت محاصره بودند تا آنجا که „دست بریدۀ حضرت عباس“ به عنوان مرجعی برای سوگند خوردن یاد می شود. جشن و سروری که با نام سفره حضرت عباس مشهور است، در واقع یک معاملهٔ دینی میان مؤمن و درگاه خدا صورت می پذیرد. برای ثواب سفرهٔ مفصلی از غذاهای رنگین چیده شده و با واسطه قرار دادن ابوالفضل (فضل نام یکی از پسران عباس بوده است)، عباس برادر حسین و مقتول در کربلا، که رابطه بسیار نزدیکی در درگاه اللهی دارد، با خدا برای برآورده شدن حاجت ارتباط حاصل میشود. این اسطوره سازی ها در تشیع سابقه ای بسیار طولانی و „درخشان“ دارد، برای مثال گفته میشود که هنگام تولد عباس، پدرش علی او را در آغوش گرفت و در گوشهایش اذان گفت (گفته میشود که این سنت محمد پیغمبر اسلام بوده است) بعداً بازوهای عباس را می بوسد و گریه می کند، همسرش و مادر عباس، ام البنین، که جویای علت گریه میشود، از علی پاسخ می شنود، که دو بازوی عباس در راه کمک به حسین جدا میشود و به جای دو بازو در آخرت صاحب دو بال میشود. دیگر راویان شیعه نیز این خزعبلات را تکرار کرده اند و اکنون جزء باورهای شیعه شده است. ماجرای کربلا مملو از مبالغه، داستانسرائی و حتی مزخرفاتی است، که هیچ پایه و اساسی نداشته و تنها برای استفاده از احساسات و تهییج و فریب توده های مردم ایمان آورده خلق شده اند. یکی از همین گزافه گویی ها داستان ازدواج پسری که هنوز کودکی بیش نیست در صحنهٔ درگیری نظامی در کربلاست. باید از راوی خندستانی پرسید، که در کجای جهان می توان قاسم دیگری را یافت، که هنوز از نظر فیزیولوژیکی به مرحله ای نرسیده است، که احساسات و نیازهای جنسی در او وجود داشته باشد و در آن لحظات مرگ و نابودی تعداد قلیلی در مقابل یک سپاه بزرگ از سوی خلیفه به فکر ازدواج باشد، حتی اگر قاسم جلوتر از سن خود به آن درجهٔ رشد جنسی رسیده باشد، باید چه نوع مردی باشد، که چند ساعت قبل از مرگ خود به فکر حجله رفتن و کامیابی جنسی باشد. ذکر داستان حجلهٔ قاسم در صحرای کربلا همه ساله میلیون ها نفر شیعه را تا به سر حد بیهوشی و حال اغماء می کشاند. نقش مخرب فرهنگی روحانیت شیعه با حکومت صفویان آغاز بکار می کند.
پس از قتل حسین در کربلا، انشعاب در میان شیعیان بدست کیسانیان صورت گرفت. کیسانیان به جای زین العابدین پسر حسین، محمد بن الحنفیه برادر ناتنی حسین را وارث واقعی حسین در مقام چهارمین امام می پنداشتند. از نگاه کیسانیان بعد از علی باید جانشینی به ترتیب به پسران او حسن، حسین و محمد (بن الحنفیه) میرسید. پس از مرگ محمدبن الحنفیه در سال ۸۰ ه. این فرقه دچار انشعابات متعددی شد. کیسانیان در قیام ابومسلم و به قدرت رسیدن عباسیان کمک های شایانی رساندند و پس از رسیدن به قدرت، عباسیان همگی را بهمراه ابومسلم سرکوب کردند. در حالیکه مذهب شیعه در میان روستائیان در ایران رواج می یافت، زمینداران بزرگ و سکنه شهری به اهل سنت می گرویدند.
– تشیع و عباسیان
همزمان با شورش های یاد شده، قیام های متعدد و قویی از سوی خوارج صورت می گرفتند. خوارج نظراتی در مجموع مسالمت آمیز و با تسامح نسبت به همهٔ مسلمانان بدور از منشاء و ریشهٔ خانوادگی آنها داشته و یهودیان و مسیحیان را با مسلمانان با حقوق برابر در نظر می گرفتند. خوارج نیز دچار انشعابات متعددی شدند. بزرگترین قیام خوارج به مدت ۱۳ سال در منطقهٔ بصره و جنوب خوزستان امروزی بر علیه خلافت در دمشق صورت گرفت. رهبری این دسته از خوارج را ازرقیان بعهده داشتند که بعد از جنگ های متعدد و سرکوب های غیر قابل تصور از سوی حجاج فرماندهٔ فرستاده شده از سوی دمشق به نواحی مرکزی ایران، تا کرمان، عقب نشینی کردند. عقب نشینی های خوارج جناح ازرقیان تا مازندران کشیده شد و بعد از خصومت با اهالی آن منطقه قیام آنان نیز سرکوب و نابود شد. نهضت های خوارج یکی پس از دیگری سرکوب شدند. اگر چه نگاه اجتماعی خوارج نسبت به مسلمانان غیر عرب بسیار مدنی و با سعهٔ صدر بود، اما یکی از عوامل شکست خوارج مرتد دانستن همهٔ مسلمانان بجز خودشان بود. این امر باعث شد، که هیچ متحدی نیابند. همچنین خوارج در نبردهای خود بسیار جسور و در عین حال بیرحم بودند. تقریباً در طول خلافت بنی امیه همهٔ خلفا با شورش های عظیم توده ای خوارج دست و پنجه نرم کردند.
واقعیت های تاریخی و شورش های بزرگ خوارج مخصوصاً در ایران و عراق نشان میدهند، که در آن زمان شیعیان کوچکترین نیروهای اپوزیسیون بر علیه خلافت اموی را تشکیل می دادند و واقعهٔ کربلا یکی از کوچکترین قیام های مسلح علیه خلیفهٔ بنی امیه بود، در حالیکه سیستان یکی از بزرگترین مراکز شورشی خوارج بر علیه خلافت در ایران بود و این قیام ها از سوی روستائیان سیستان صورت می گرفت. حضور خوارج تا قرن هفتم هجری ثبت شده است. خوارج به مرور زمان به زندگی مسالمت آمیز روی آورده و مبانی زندگی اجتماعی خود را بر اساس اصول اخلاقی سخت و محکمی استوار کردند. مخالفت های خوارج تا پایان دوران خلافت عباسیان ادامه می یابد.
در کنار مخالفت های خوارج که بیشتر نظامی بودند، علویان و عباسیان، از نوادگان عباس عموی محمد پیغمبر اسلام، با خلافت امویان نیز در ستیز و مخالفت بودند و گاهاً با بی تدبیری. عباسیان غالباً متمول و از زمینداران بزرگ بوده و در کار سیاست بسیار دوراندیش. عباسیان با تشکیل یک سازمان مخفی در کوفه به فرماندهی یک ایرانی به نام ماهان تبلیغات وسیع و مخفی و همه گیر و بدور از توجه به تمایلات سیاسی و یا منشاء خانوادگی افراد، سعی در جذب و جلب همهٔ مسلمانان بر علیه امویان داشتند. فرقهٔ شیعه کیسانیان نیز به آنان پیوست. عباسیان برای تبلیغات سیاسی خود وعده های عدالت اجتماعی، رفع مالیات های گزاف از غیر مسلمانان را می دادند. این خود یکی از ریشه های قیام خراسان به رهبری ابومسلم بر علیه امویان شد. نهضت ابومسلم فراگیر شد و از جمله شیعیان علوی نیز به آن پیوستند و در واقع فراگیری نهضت به امید نجات از ظلم و ستم بنی امیه بود و نه خواست های ظاهراً مذهبی. عباسیان با ابوالعباس سفاح در کوفه (به سال ۷۵۰ م. -۱۳۲ ه.) آغاز به خلافت کردند و این امر نقطهٔ عطفی در تاریخ اسلام و ایران به حساب می آید، چرا که با خلافت ابوالعباس سفاح حاکمیت شوونیستی امویان به پایان میرسد.
پس از به قدرت رسیدن، عباسیان روشی صبعانه و اشرافی پیش گرفتند و با قتل ابومسلم، یاور قدیم خود را از میان برداشته و خطوط جدید سیاست های کشورداری را رسم کردند. عباسیان فرقه های شیعه را شدیداً تحت نظر داشتند و با اندک مخالفتی سرکوب می کردند. قرن دوم و سوم هجری، عصر قیام های روستائیان علیه عباسیان و سرکوب آنان بود. با گماردن ایرانیان به مقام های مهم دولتی بمرور دستگاه خلافت عباسیان ایرانی شد و روش های حکومتی خود را نسبت به ایرانیان کمی ملایم تر کردند. ایرانیان نیز بمرور به اهل تسنن روی آورده و تشیع همچنان به عنوان نیروی کوچک اپوزیسیون باقی ماند. دین اسلام نیز چه به شکل مذهب تسنن و چه تشیع، همانند همهٔ مذاهب و ادیان در طول زمان تغییر کرده است و این تغییرات نیز تابع تغییرات اجتماعی و تاریخی خود هستند. تا زمان خلافت عباسیان هیچ قشر، طبقه و یا جماعتی بصورت قوهٔ قانونگذاری فقهی یعنی فقیهان وجود نداشت و با تأسیس این صنف، آنان هیچ برتری معنوی نسبت به دیگران نداشته و یا دارای „موهبتی الهی“ نبودند و برگزاری شعائر مذهبی در اختصاص آنان نبود و در واقع نام و لقب „روحانی“ را دربرنگرفته بودند. از زمان عباسیان امامت جماعت مساجد به تصمیم دولت اسلامی واگذار شد، برخلاف گذشته، که هر کس که از قواعد نماز مطلع بود و به زبان عربی تا حد قرائت دو سوره در نماز آشنایی داشت، می توانست امام مسجد باشد. بدرفتاری نسبت به مؤمنین ادیان دیگر و صاحب کتاب از زمان هارون الرشید به یک روش حکومتی بدل گردید. و در زمان متوکل تضییقات مذهبی و تبعیضات اجتماعی مثل جداسازی مدارس بر اساس ادیان و یا عدم استخدام دولتی آغاز شد و می بایستی علائمی برای شناسائی خود بر روی لباس حمل می کردند و راستای همین محدودیت های مذهبی، وضع فرقه های مسلمان نیز رو به بدی گذارد و پیروان فرقه های مختلف اسلامی تحت تعقیب و پیگرد قرار گرفته و با اتهام های مختلف همانند مرتد، مشرک و زندیق مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند و گاه نیز در آتش می سوختند. امامان شیعه نیز همانند اقلیت های دیگر مذهبی مورد توجه و یا غضب خلیفه قرار می گرفتند. نکته مهم در زندگی امامان شیعه رفاه معیشتی نسبتاً خوب و تضمین اقتصادی آنها بود که تقریباً همهٔ آنان از آن بهره مند بودند. حُسن رفتار خلفای عباسی با امامان شیعه در زمام مأمون به اوج خود می رسد. مأمون پس از پیروزی بر برادر خود امین و با توجه به ناآرامی های گسترده در قلمرو خلافت و دودستگی در خاندان عباسیان، برای کسب حمایت بخشی از اپوزیسیون، علی بن موسی را به ولایتعهدی خود انتخاب می کند و طبعاً با بدگمانی دیگر اعضاء خاندان عباسی روبرو می گردد. علی بن موسی نزد شیعیان به امام رضا شهرت یافته است. گزافه گویی در مورد این لقب نیز بسیار زیاد شده است. عملاً از یک عرب قریشی و از آل هاشم، چهره ای مقدس ایرانی ساخته شده است، نام او یکی از متداول ترین اسامی از نام های کوچک در ایران شده است. عصر امام هشتم شیعه دوازده امامی نیز با انشعابات و فرقه سازی های درونی تشیع مانند واقفیه و فَطْحیّه همراه بود. در میان تمام روایات و افسانه ها یک امر مسلم است، رضا با مأمون خلیفه عباسی رابطهٔ خوب و حسنه ای داشته و همچون نوادگان عباس عموی محمد، پیغمبر اسلام، خود را در مقام یکی از نوادگان محمد، محق و مستحق خلافت می دانسته است، گذشته از آن مأمون دختر خود، ام حبیب، را به عقد رضا در می آورد. اینگونه ازدواج های سیاسی نکتهٔ جدیدی نیست، این نوع وصلت ها تلاشی سیاسی هستند تا با خویشاوندی اختلاف های سیاسی کم و بیش رفع شوند.
پس از درگذشت موسی الرضا و یا بنابر افسانه ها و روایات، فوت در اثر مسمومیت، در همان باغی دفن میشود که هارون الرشید خلیفه عباسی دفن شده بود. در روستایی به نام سناآباد در نزدیکی توس. از آنجا که مذهب شیعه همواره در کار مبالغه و افراط تاریخی طولانی دارد، حتی در حالت دفن و قبر رضا و نسبت هندسی آن با قبر هارون الرشید نیز گزافه گویی میشود، که خلیفهٔ عباسی زیر پای موسی الرضا قرار گرفته است. اصل زیر پاخوابیدن حکایتی بسیار طولانی در سنت های ایرانی دارد. در مورد علت و تاریخ مرگ رضا همچون بسیاری دیگر از رهبران و یا امامان شیعه افسانه، روایت، گمانه زنی و تردید بسیار است. البته این نکته تنها شامل حال مذهب شیعه نمی شود و خصوصیت افسانه سرایی و شهیدپروری در همهٔ ادیان و مذاهب وجود دارد. محل دفن رضا سناآباد و یا مشهد کنونی در حملهٔ مغول مورد آسیب و ویرانی قرار نگرفت و مغول ها علیرغم کشتار و غارت توس و سناآباد، محل دفن موسی الرضا را ویران نکردند. امروزه محل دفن امام هشتم شیعیان یکی از بزرگترین مراکز دین-اقتصادی جهان به حساب می آید. (اصطلاح دین-اقتصادی به معنای مرکزی بکار برده، که توریسم و بازدیدگران آن منطقه بر اساس اعتقاد مذهبی خود به آنجا سفر کرده و توریسم مذهبی رکن مهم اقتصاد آن منطقه را می سازد.) در جهان اسلام مکه، مدینه، اورشلیم، نجف و کربلا دیگر مراکز مهم دین-اقتصادی را می سازند. روستای سناآباد در طول تاریخ همراه با توسعهٔ مقبرهٔ موسی الرضا نیز توسعه یافت و به شهری بزرگ به نام مشهد تبدیل شد. مشهد از نظر مالی و کسب درآمد برای روحانیت شیعه اهمیت حیاتی دارد اما از جهت حوزوی و یا فقهی هرگز اهمیت مراکز دیگری مثل نجف یا قم نزد شیعیان و یا الازهر مصر نزد سنیان را کسب نکرده است.
یکی از پدیده های شیعه در ایران وجود امامزاده و زیارتگاه هایی است، که اغلب آنان امامزاده های جعلی هستند و تنها یک راه کسب پول و درآمد است. اگر به تاریخ مراجعه شود، امن بودن سرزمین ایران در سدهٔ دوم به بعد برای شیعیان و دوردست بودن از مرکز قدرت و خلافت سبب شدند، که بسیاری از نوادگان علی و فاطمه به ایران مهاجرت کنند. در سال ۱۳۵۷ تعداد امامزادگان و قبور آنان در ایران به حدود هزار و پانصد امامزاده میرسید، امامزادگان بزرگ و کوچک. سال ۱۳۹۰ تعداد این قبور نورانی و الهی به ده هزار و پانصد میرسد. واقعیت اینست که در زاد و ولد سادات ایران هیچ تحول خاصی صورت نگرفت، اما در طول سی سال تعداد امامزادگان هفت برابر میشود، بطور میانگین در کشور ایران سالانه تعداد ۳۰۰ امامزاده به درگاه الهی شتافته اند و از خود مرکزی روحانی باقی گذاشته تا مؤمنین با اندک ذخیرهٔ خود زندگی متولیان این مراکز را تأمین کنند.
گذشته از این نکته مشکوک مالی، مهاجرت نوادگان علی و فاطمه به ترویج تشیع در ایران دامن زد. نباید از نظر دور داشت که در تاریخ تشیع تا زمان تثبیت تشیع در ایران در مقام مذهب رسمی و دولتی در دوران صفویان، فقهای شیعه اساساً ایرانی نبودند: شیخ مفید، ابوالصلاح حلبی، ابن ادریس حلی، محقق حلی، علامه حلی، محقق کرکی. پس از تثبیت حکومتی تشیع، به تدریج ایرانیان به میدان آمده و در فقه شیعه ابراز وجود می کنند: مقدس اردبیلی، محقق خوانساری، محقق سبزواری، سید مهدی بحرالعلوم، شیخ مرتضی انصاری. همراه همین ایرانیان شیعه و فقیه باز غیر ایرانیان فقیه شیعه و ساکن ایران نیز دیده میشوند: شیخ جعفر کاشف الغطاء و یا شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر.
– بحران مذهبی تشیع
انتهای مذهب شیعه دوازده امامی به فردی و یا امامی می رسد، که همهٔ نشانه های حیات او شک برانگیز و قابل تردید است. بر خلاف دیگر امامان شیعه، حسن معروف به عسگری یازدهمین امام، در زمان حیات خود نه نماینده و نه جانشینی برای خود معرفی و تعیین کرد. پس از مرگ حسن عسگری „سال های حیرت“ آغاز میشود و طبق معمول فرقه های جدید شیعی نیز تأسیس می گردند. اما دیدگاه اقلیتی که بسیار افسانه ای و با شاخص های اساطیری همراه است، بمرور زمان بر دیگر اعتقادات تشیع چیره میشود. در مورد فرزند حسن عسگری سندی نیز در خور اعتماد در دست نیست، که نشان از ازدواج حسن عسگری داشته باشد. در خصوص ارتباطش با یک کنیز که با نام های مختلف یاد شده است، تاریخ نگاران یاد کرده اند. او و آن کنیز که ظاهراً از منطقه نوبه، منطقه ای میان مصر و سودان امروز بوده است، ادعای دیگری نیز مطرح میشود و مورد لطف و توجه بیشتری قرار گرفته است، حکایت از این دارد، که همسر حسن عسگری نرگس خاتون و دختر امپراتور روم شرقی بوده است. در هر حال طبق این، حسن عسگری با آن کنیز صاحب فرزندی میشود، در خصوص حاملگی آن کنیز نیز هیچ گزارش و یا نشانی در دست نیست و بعد از تولد نیز هیچ فردی آن فرزند پسر را ندیده است و از معجزات نیز آنست، که پسرک ۵ ساله ای به امامت میرسد که ظاهراً در شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ ه.ق. در سامرّا متولد شده است. رابطه این فرد و یا امام با جهان خارج تنها از طریق چهار تن صورت می گرفته است و تنها این چهارتن بوده اند که با این امام شیعیان رابطه داشته اند و هر آنچه آنان مدعی میشدند، طبق تئوری امامت شیعه میبایست در مقام فرمایشات امام پذیرفت. این چهارتن در میان شیعیان ملقب به نایب امام هستند. پس از مرگ آخرین نایب امام به نام علی بن محمد سَمَری دورهٔ هفتاد ساله ای به پایان میرسد، که علمای شیعه به آن دوره، غیبت صغری می گویند. از آنجا که چهارمین و آخرین نایب نیز جانشینی برای خود تعیین نمی کند و در پی مرگ افسانه وار سَمَری و نشان دادن دستخطی از سوی امام زمان، عصر غیبت کبری آغاز میشود. در طول سده های متمادی از سوی علمای شیعه از دو دید حدیث و کلام تلاش های بسیار برای اثبات وجود و ضرورت وجودی مهدی موعود امام غایب شیعیان صورت گرفته است، تا جایی که علی شریعتی منادی „اسلام بدون روحانیت“ این اصل را تبدیل به یک نظریه سیاسی- ایدئولوژیک میکند: „انتظار مذهب اعتراض„
بازگوکردن یک مورد می تواند به واضح شدن افسانه پردازی های تشیع و کارخانه تولید حدیث و روایت در اسلام کمک رساند. بدون استثناء تمامی امامان شیعه از طریق ارث املاک و جمع آوری صدقات مردانی مرفه و متمول بوده اند. حسن عسگری نیز استثناء نبود. پس از مرگ او میان جعفر، برادر حسن عسگری ، که در نزد شیعیان مورد تنفر و به جعفر کذاب یعنی دروغگو مشهور است، و حدیث مادر حسن عسگری برای تقسیم ارثیه اختلاف می افتد. حدیث بنا بر روایتی ادعا می کند که کنیزی از حسن عسگری حامله است و طبق شرع مادر حسن ورثه میشود و به جعفر چیزی نمی رسد و البته کنیز تحت نظر قرار می گیرد ولی فرزندی متولد نمی شود. این واقعه اساس تئوری امام زمان را متزلزل می کند. نظری دیگر مدعی است، که حسن عسگری مادر خود را وارث خود کرده بود و او نیز برای تصاحب ارثیه به سامرا میرود اما ارث میان حدیث و جعفر به نصف تقسیم میشود و باز در این میان سخنی از فرزند مذکر از سوی حسن عسگری در میان نیست.
در کنار رفع بحران های مذهبی برای شیعیان به دلیل اثبات وجود مهدی موعود، غیبت امام زمان شیعیان از نظر اجتماعی و سیاسی در میان مدت و درازمدت عواقب بسیاری بهمراه داشته است. از آنجا که امام غایب برای حکومت و خلافت تهدید کمتری محسوب میشد، از فشار و تعقیب شیعیان از سوی خلافت و دولت های ولایتی کاسته میشود. شیعیان نیز که با آغاز عصر غیبت کبری وارد مرحلهٔ „انتظار“ میشوند، از چالش سیاسی خود با دولت های حاکم می کاهند. عدم وجود عینی امام و پیشوایی از انشعابات مکرر و دائمی شیعیان می کاهد و از آن زمان شیعیان بسیار بندرت دچار انشعاب اساسی و مذهبی شده اند. مرحلهٔ انتظار نیز همراه خود صبر، تحمل و امید به ظهور وجودی به نام امام زمان را می آورد، پدیده ای که در میان مسیحیان بخصوص کاتولیک نیز قابل مشاهده است، که روزی „مسیحانفسی“ می آید و تا بدان روز باید صبر کرد. تلاطم های تاریخی که بیش از همه نتیجهٔ حملات نظامی بیگانگان به سرزمین ایران بودند، اغلب از طرف شیعیان که اقلیت مذهبی را در ایران آن زمان تشکیل می دادند، به زمینهٔ ظهور امام زمان تعبیر میشد. پیآمدی دیگر، „ادعای امام زمانی“ است، که در طول تاریخ و با آغاز عصر غیبت کبری بارها اتفاق افتاده است. دو نمونهٔ مهمش، شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسهٔ صفوی است، که در ابتدا حکومتش ادعا میشد که او خود مهدی است، پس از شکست در مقابل حکومت عثمانی از این ادعا دست برداشته شد. نمونه دیگر آن جنبش علی محمد باب و مهدوی گرایی او را میتوان از این دسته ادعای امام زمانی دانست. نمونه های محلی و منطقه ای ظهور امام زمان در مناطق شیعه نشین بیشمارند. هنوز بسیاری بیاد دارند، که فردی به نام فخرالدین حجازی نماینده مردم تهران در اولین مجلس حکومت اسلامی در یک سخنرانی در جماران در حضور روح الله خمینی مستقیماً این شک خود را مطرح کرد، که از او عاجزانه می پرسد که آیا تو خود امام زمان نیستی؟
پدیدهٔ „آخرالزمانی“ نیز یکی از پیآمدهای سیاسی-اجتماعی تئوری غیبت و مهدویه است، در چنین شرائطی نوید ظهور بسیار نزدیک امام زمان داده میشود. (کنایه به فیلم مستندی است که در ایران و تشبیه محمود احمدی نژاد به یکی از یاران امام زمان است.) مسجد جمکران در نزدیکی قم و چاه مشهور آن، که گویا امام زمان از آن چاه سربلند می کند و هیچ مؤمن عاقلی از خود نمی پرسد، که چرا در این روزگاران، در آغاز عصر فضای مجازی و اینترنت، باید رهبر جنبشی جهانی و عدالتخواه قیام آخرالزمانی خود را از دل چاه و بیغوله ای در گوشهٔ کویری آغاز کند، همهٔ این موارد جلوه هایی از این دیدگاه آخرالزمانی هستند.
با بررسی تاریخی سلسله های حاکم بر ایران بعد از انقراض خلافت عباسیان تا زمان سلطهٔ خاندان صفوی راز بقاء تشیع در ایران، صبر و تحمل آنان در مقابل حکومت های وقت و امیدشان به ظهور مهدی موعود بوده است و از آنجا که تا زمان صفویه اقلیتی مذهبی را تشکیل می دادند، همواره مورد تعرض قدرت های حاکم بوده اند.