چرا پیشداد؟

واژه و مفهوم پیشداد از اساطیر باستانی تا فارسی معاصر معانی متعدد و مختلفی به خود گرفته است که بعضاً هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند

در اسطوره شناسی ایران، اولین سلسلهٔ حاکم بر فلات ایران دودمانی ملقب به پیشدادیان بودند که در اوستا از آنان به نام پَرَداتا به معنای مقدم آمده است. در میان این خاندان افسانه ای، اسطوره هایی همچون جمشید چهره می گشایند و فرمانروایان در این دودمان دست به کشف آتش و آهن می زنند و آغاز به ابزارسازی می کنند. شاهان اسطوره ای و مشهور ایران زمین در این خاندان، همچون ضحاک، فریدون و یا چهره های افسانه ای همانند کاوه آهنگر جلوه های دوره پیشدادیان هستند و از آن جهت اینان پیشدادیان نام گرفتند که مقدم بر همه قانون وضع کردند و در سایه قانون عدالت را استوار ساختند، در اینجا داد به معنای عدالت است

در فارسی معاصر داد و یا داده به معنای اطلاعات، آگاهی و یا دانش است و پیشداد به معنای دانش مقدم و پیشینِ از آگاهی، در فلسفه عصر جدید در غرب مفهومی است برگرفته از دوران باستان یونان و بزرگترین تعریف و استفاده فلسفی از این مفهوم را در فلسفه کانت میتوان بازیافت. در نزد کانت، شروط ساختاری جهانِ تجربه پذیر و یا به تعبیر کانت «اشکال بینش حسی»  داده های از پیش هستند و یا به درک و برداشت دیگری «پیشداد

و این سایت گفتار و نوشتار خود را تنها و تنها از راه استدلال و دانشِ باشنده (ترانسسندنتال) مطرح کرده و همه را به چالش فکری دعوت می کند

البته بر هیچ انسان آگاه و روشن ضمیری روزگار تلخ کنونی ایران زمین پوشیده نیست و این سایت خود را در مقابل بازدیدکنندگان خود مسئول می بیند و مسائل اجتماعی و مسلماً سیاسی را نیز از مد نظر پنهان نمی گذارد

این سایت که امروز در مقابل خواننده اش قرار گرفته، تاریخچه ای کوتاه اما متلاطم دارد. نزدیک به دو سال پیش سایتی با نامی دیگر تحت نظر گردانندهٔ فعلی همین سایت آغاز بکار کرد. هنوز چند روزی از تولد سایت نگذشته بود که مورد تهاجم سربازان گمنام امام زمان در سپاه سایبری حکومت اسلامی با نرم افزارهای روسی قرار گرفت. تصور اینکه نظام اسلامی حتی تحمل چنین سایتی را نداشته باشد در آن زمان بدور از ذهن می نمود اما تجربه ثابت کرد، که تمامیت گرایی نظام ولایت فقیه اسلامی جای تردیدی به خود در حذف هر دم نفسِ آزادی راه نمی دهد. بعد از راکد ساختن آن سایت، گفته های خود را در سایت تریبون زمانه منتشر ساختم و همزمان به سردبیر سایت پیشنهاد گشایش بخش فلسفه را ارائه دادم که با کمال تعجب من این پیشنهاد را رد کرد، اگر چه خود او در رشته فلسفه تحصیل کرده است. از آنجا که اجبار و تحمیلی در قبول پیشنهاد نمی تواند وجود داشته باشد و هر سایتی اهداف خود را دنبال می کند، نشر و گفتمان خود را در آن سایت به پایان رساندم، چرا که گفتار من از مسائل و گفتمان های مستقیم روزمره بدوراند و طبیعتی دیگر دارند.

در پی یافتن راه و همراهی گشتم، که با سایت آسو آشنا شدم و با چشم امید به همکاری با آنان تماس گرفتم. نیازی به بازگویی رفتار زمخت گردانندگان این سایت نمی بینم، تنها باید به این اشاره کنم، که آنان به من فهماندند، که جای سخن و گفتمان آزاد در آن سایت نیست و تنها برای اعضای کلوپ خود، آن سایت را براه انداخته اند. در نفس کار ایرادی نیست و حق طبیعی هر فرد و گروهی است، اما آیا رفتار اجتماعی مدنی حکم نمی کند، که سایت آسو به این اصل خود اشاره ای کند

بعد از این تجربه، به فکر افتادم که شاید بتوان از روشنفکران با نام و نشان کمکی و اشارتی گرفت. به سوی آقای عباس میلانی شتافتم و او با مسکوت گذاردن ایمیل من و دریغ او از حتی یک پاسخ منفی، برای من این پرسش را بوجود آورد که آیا حاکمیت اسلامی آنچنان ما را بردهٔ تمامیت جویی و استیلای خود نساخته است، که حتی ما را از رفتار شهروندی و حداقلی عاجز کرده باشد

در این میان به یاد غزلی از خاقانی افتادم، چرا که عصر خاقانی نیز چون دوران حاکم و معاصر ما، دوران استبداد و سلطه و سقوط فرهنگی بود

در این عهد از وفا بویی نمانده است

به عالم آشنا رویی نمانده است

جهان دست جفا بگشاد، آوخ

وفا را زور بازویی نمانده است

چه آتش سوخت بستان وفا را؟

که از خشک و ترش بویی نمانده است

فلک جایی به موی آویخت جانم

کز آنجا تا اجل مویی نمانده است

به که نالم؟ که اندر نسل آدم

بدیدم، آدمی خویی نمانده است

بعد از این چند تجربه با اندک بودن وقت خود، تنها راه مفید، مؤثر و بی دردسرِِ بیهودگی را در راه اندازی این سایت دیدم. به پیروی از اصل «خود راه بگویدت -که چون باید رفت»، کار را با نشر مجدد مطالب، گفتار و گفتمان خود آغاز می کنم و به شرط موفقیت کار را توسعه خواهم بخشید

با مهر و درود

پیشداد